part 2
part 2
از زبان یویی
سنجو داشت معرفیمون میکرد که یه دفعه یه صدا از پشت اون دوتا بادمجون اومد و گفت
؟؟پس اینجایین
سانزو: سلام فرمانده
؟؟بابا لازم نیست اینجوری صدام کنی
ران :تو اینجا چیکار میکنی مایکی
مایکی : دیروز که سنجو گفت به سانزو بیاد کنجکاو شدم بعد دنبالتون اومدم
یویی :تو کیی؟
یوکای:این چه طرز پرسیدنه😑
سنجو:این..(سنجو میخواست بگه که مایکی نزاشت بگه و گفت)
مایکی: من دوست نزدیک برادر سنجو ام
یوکای :از دیدنتون خوشوقتم
(گذر زمان بعد از اینکه باهم آشنا شدن)
تو خونه بونتن
مایکی: سانزو دلت میخواد یوکای برای تو بشه؟
سانزو :آره کمکم میکنی؟
مایکی:آره ولی باید از کوکو هم کمک بگیریم
کوکو :کمکتون میکنم اگه دستور مایکی باشه
مایکی :خب نقشه اینه
گذر زمان به خونه یوکای
مامان یوکای:یوکای بیا بالا پدرت کارت داره
پدر ناتنی یوکای:یوکای وسایلت رو جم کن
یوکای :چییییییییی
پدر ناتنی یوکای : آره وسایلت رو جم کن پس فردا میری و با یه نفر از سازمان بونتن زندگی میکنی
یوکای :چیی بونتن
(یوکای به اتاقش رفت و اول به یویی زنگ زد و یویی گفت کمکش میکنه هرجور شده نره بعد به سنجو زنگ زد و گفت
یوکای :سلام سنجو
سنجو :سلام چیشده
( نکته بچهها سنجو تو بونتنه و پیش مایکی و بقیست)
یوکای:خب ساطمان بونتن رو میشناسی؟
سنجو آره چطور؟
یوکای خب پدر ناتنیم منو به اونا ظاهرا فروخته و پس فردا میرم اونجا
سنجو چیییی صبر کن بعدا بهت زنگ میزنم
مایکی کی بود؟
سنجو کی یوکای رو خریده
سانزو من چطور
سنجو دیونه ای
اینوبی یوکای کیه
سنجو یوکای بهترین دوست منه
مایکی خب مشکلش چیه
سنجو مشکلش اینجاست که عمرا بتونید به دستش بیارید
سانزو چرا
سنجو فردا میفهمید
همان لحظه اتاق یویی
یویی خب فهمیدم
زنگ میزنه به یوکای
یوکای چی شد چی فهمیدی
یویی فردا بیا خونه ی ما
یوکای اوکی ولی نباید مامان و بابا بفهمن
یویی آره فردا صبح بیا
گذر زمان به فردا خونه یویی و یوکای هم اومده
و سنجو هم پیش سانزو و مایکه بقیست
یویی: یوکای زنگ بزن به سنجو
یوکای :چرا
یویی :تو بزن
زنگ زد به سنجو
سنجو :بله نکته گوشی رو بلندگو
یوکای :سلام سنجو خوبی
سنجو :آره کاری داشتی
یوکای :من نه ولی.... یویی نذاشت یوکای ادامه بده و گوشی رو گرفت
یویی:سلام سنجو
سنجو :سلام یویی تویی چیشده؟
یویی :هیچی ولی سلام منو به سانو مانجیرو و بقیه ی اعضا برسون و بگو تا فردا هنه ی حسابشون خالی شده
و یویی گوشی رو قط کرد
مایکی گفت .......
.
.
.
.
.
.
.
خب اینم از پارت ۲ ش😎
چطور بود🤔
حمایت کنید😚
از زبان یویی
سنجو داشت معرفیمون میکرد که یه دفعه یه صدا از پشت اون دوتا بادمجون اومد و گفت
؟؟پس اینجایین
سانزو: سلام فرمانده
؟؟بابا لازم نیست اینجوری صدام کنی
ران :تو اینجا چیکار میکنی مایکی
مایکی : دیروز که سنجو گفت به سانزو بیاد کنجکاو شدم بعد دنبالتون اومدم
یویی :تو کیی؟
یوکای:این چه طرز پرسیدنه😑
سنجو:این..(سنجو میخواست بگه که مایکی نزاشت بگه و گفت)
مایکی: من دوست نزدیک برادر سنجو ام
یوکای :از دیدنتون خوشوقتم
(گذر زمان بعد از اینکه باهم آشنا شدن)
تو خونه بونتن
مایکی: سانزو دلت میخواد یوکای برای تو بشه؟
سانزو :آره کمکم میکنی؟
مایکی:آره ولی باید از کوکو هم کمک بگیریم
کوکو :کمکتون میکنم اگه دستور مایکی باشه
مایکی :خب نقشه اینه
گذر زمان به خونه یوکای
مامان یوکای:یوکای بیا بالا پدرت کارت داره
پدر ناتنی یوکای:یوکای وسایلت رو جم کن
یوکای :چییییییییی
پدر ناتنی یوکای : آره وسایلت رو جم کن پس فردا میری و با یه نفر از سازمان بونتن زندگی میکنی
یوکای :چیی بونتن
(یوکای به اتاقش رفت و اول به یویی زنگ زد و یویی گفت کمکش میکنه هرجور شده نره بعد به سنجو زنگ زد و گفت
یوکای :سلام سنجو
سنجو :سلام چیشده
( نکته بچهها سنجو تو بونتنه و پیش مایکی و بقیست)
یوکای:خب ساطمان بونتن رو میشناسی؟
سنجو آره چطور؟
یوکای خب پدر ناتنیم منو به اونا ظاهرا فروخته و پس فردا میرم اونجا
سنجو چیییی صبر کن بعدا بهت زنگ میزنم
مایکی کی بود؟
سنجو کی یوکای رو خریده
سانزو من چطور
سنجو دیونه ای
اینوبی یوکای کیه
سنجو یوکای بهترین دوست منه
مایکی خب مشکلش چیه
سنجو مشکلش اینجاست که عمرا بتونید به دستش بیارید
سانزو چرا
سنجو فردا میفهمید
همان لحظه اتاق یویی
یویی خب فهمیدم
زنگ میزنه به یوکای
یوکای چی شد چی فهمیدی
یویی فردا بیا خونه ی ما
یوکای اوکی ولی نباید مامان و بابا بفهمن
یویی آره فردا صبح بیا
گذر زمان به فردا خونه یویی و یوکای هم اومده
و سنجو هم پیش سانزو و مایکه بقیست
یویی: یوکای زنگ بزن به سنجو
یوکای :چرا
یویی :تو بزن
زنگ زد به سنجو
سنجو :بله نکته گوشی رو بلندگو
یوکای :سلام سنجو خوبی
سنجو :آره کاری داشتی
یوکای :من نه ولی.... یویی نذاشت یوکای ادامه بده و گوشی رو گرفت
یویی:سلام سنجو
سنجو :سلام یویی تویی چیشده؟
یویی :هیچی ولی سلام منو به سانو مانجیرو و بقیه ی اعضا برسون و بگو تا فردا هنه ی حسابشون خالی شده
و یویی گوشی رو قط کرد
مایکی گفت .......
.
.
.
.
.
.
.
خب اینم از پارت ۲ ش😎
چطور بود🤔
حمایت کنید😚
۳.۵k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.