ویو کوک
ویو کوک
خیلی خوشحالم
که ا.ت به هوش اومده
رفتم پیشش
ویو ات
راوی بچه هال ندارم وسطش نقطه بزارم پس کلا مینویسم ات
ویو ات باسر درد شدیدی بیدار شدم اولش تار میدیدم
کع دیدم کوک اومد
کوک: خوبی (سرد)
ویو کوک
به نظرم یه زره کرم بریزم باهاش سرد رفتار کنم
ات ویو
حاجی این چرا یهو همچین شد
ولک قطعا ازم بدش میاد
چون بخاطری فکر میکنه پدر من پدرشو کشته
هی
کوک: چرا هیچی نمیگه
ات: هممم خوبم توخوبی(سرد)
ویو کوک: یا امام صادق چرا همچین شد
کوک: ناراحت شدی
ات: نچ عادیه ی که باهام سرد باشی
چون تو فکر میکنی بابام بابات را کشته
کوک: چرا یادم میاری(داد)
ات: خب مگه اینطور نیست (عربده)
کوک: ساکت میشود (بچه آب شد)
کوک: خب تو خری میای جلوی گلوله(عربده)
ات: ببین عربده نکش منم میتونم عربده بکشم
(حاجی به قران منتظره همچین لحظه ای بودم که ات اینو بگه)
کوک (ناراحت) باش بیا بحث نکنیم
ات: باش(سرد)
ات: میشه بری بیرون میخوام استراحت کنم
ادمینتون کرم داره
بچه ها من دست تنها دارم کل این فیکو مینویسم یعنی کسی کمکم نیست لطفا اگه دوسش دارید لایک یا کامنت بذارید
امروز شرط میذارم
10 لایک
10 کامنت یادتون نره مرسی🌕🌑
خیلی خوشحالم
که ا.ت به هوش اومده
رفتم پیشش
ویو ات
راوی بچه هال ندارم وسطش نقطه بزارم پس کلا مینویسم ات
ویو ات باسر درد شدیدی بیدار شدم اولش تار میدیدم
کع دیدم کوک اومد
کوک: خوبی (سرد)
ویو کوک
به نظرم یه زره کرم بریزم باهاش سرد رفتار کنم
ات ویو
حاجی این چرا یهو همچین شد
ولک قطعا ازم بدش میاد
چون بخاطری فکر میکنه پدر من پدرشو کشته
هی
کوک: چرا هیچی نمیگه
ات: هممم خوبم توخوبی(سرد)
ویو کوک: یا امام صادق چرا همچین شد
کوک: ناراحت شدی
ات: نچ عادیه ی که باهام سرد باشی
چون تو فکر میکنی بابام بابات را کشته
کوک: چرا یادم میاری(داد)
ات: خب مگه اینطور نیست (عربده)
کوک: ساکت میشود (بچه آب شد)
کوک: خب تو خری میای جلوی گلوله(عربده)
ات: ببین عربده نکش منم میتونم عربده بکشم
(حاجی به قران منتظره همچین لحظه ای بودم که ات اینو بگه)
کوک (ناراحت) باش بیا بحث نکنیم
ات: باش(سرد)
ات: میشه بری بیرون میخوام استراحت کنم
ادمینتون کرم داره
بچه ها من دست تنها دارم کل این فیکو مینویسم یعنی کسی کمکم نیست لطفا اگه دوسش دارید لایک یا کامنت بذارید
امروز شرط میذارم
10 لایک
10 کامنت یادتون نره مرسی🌕🌑
۶.۳k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.