دختری از جنس جاسوس(پارت23)
و بله رفتن در خونه ی جولیا رو زدن الکس در رو باز کرد یهو دوتا کله هم اومد بیرون
دامیان:وای دوتا اسکل ایون و امیل هم که هستن
ایون:باید تشکر هم بکنی مولا به عنوان نوکر کلفتت بودیم
امیل:درست میگه ارباب دامیان(با لحن بد)
دامیان:خفه
الکس:گمشید برید اون ور دیگه بله جیکار داشتین گله ای اومدین پشت در
دامیان:با جولیا کار داشتیم
الکس:خب…
انیا:لطفا صداش کن(با یه لحنی که انگار میخواد مخ بزنه)
الکس:خب باشه جولیا بیا کارت دارن
جولیا:اومدم
جولیا اومد جلو در و گفت…
جولیا:ها چیه
تا دامیان رو دید گفت…
جولیا:بله دامیان عزیزم چیکار داشتی
دامیان:اولن عزیزم و کوفت دومن بیا خونمون کارت دارم
ذهن جولیا:ووییییی ینی میخواد بهم بگه دوسم داره
ذهن انیا:خدا شفای عاجل بهت بده
بعد رفتن خونه ی انیا اینا تا رفتن تو در رو بستن و قفل کردن سریع دمتریپس جولیا رو هیپنوتیزم کرد و فرستادش خونه
(فردا)
بکی رفت پیش رئیس یور تا اموزش ببینه و یه قاتل حرفه ای بشه
قرار بود دفاع شخصی حرکات نمایشی برای اول کار یاد بگیره پس رفت محل کارش و شروع کرد تمرین کردن
بقیه هم یکی یکی رفتن سرکارشون انیا رفت کد مورس رو یاد بگیره دامیان رفت تیراندازی تمرین کنه دمتریوس رفت تا درصد زیرکیش ببره بالا به عنوان یه کاراگاه
(یک ماه بعد)
بالاخره سومین مأموریت انیا،چهارمی دامیان،پنجمی بکی و سومی دمتریوس بود
اول انیا با چندتا مأمور دیگه رفت تا مکان رو چک کنه یهو که یهو دسته ی دشمن رخت بیرون انیا یکم مهارت ادم کشی رو از یور یاد گرفته بود برای همین راحت تر نصف دشمنا رو زمین گیر کرد اما دیگه انیا و گروهش خسته شده بودن و تا قبل از اینکه بمیرن یهو یه زن اومد و دشمنا رو کشت انیا یکم که بیشتر دقت کرد فهمید اون زن همون بکیه پشماش ریخته بود به مأمور هاش گفت…
انیا:افراد شما برید
بعد به بکی گفت…
انیا:تو اینجا چیکار میکنی
بکی:بهتره بپرسم تو اینجا چیکار میکنی
انیا:حقیقتش من یه جاسوس تو مأموریتم حالا تو بگو اینجا چیکار میکنی
بکی:من یه ادم کش به اسم پرنسس بلک ول هستم معنی اسم رمزی من پرنسس خوبی سیاه هست
انیا:خیلی تأثیر گذار بود
بکی:تو اسم رمزی نداری؟؟
انیا:اگر این مأموریت خوب پیش بره میتونم انتخاب کنم
یهو انیا با ساعتش با رئیسش تماس گرفت و کفت…
انیا:پلیس مخفی ها و کاراگاه ها دارن میان محل رو ترک کنیم
رئیس انیا:نه همونجا بمونید عیب نداره بودنن هویت واقعیتون چیه باشه
پلیس مخفی ها رسیدن دامیان داشت جلو تر همه میرفت که یهو انیا رو دید و سکته ناقص زد
پشت سرش دمتریوس اومد دمتریوس تا اون سه تا رو دید بی هوش شد
دامیان:وای دوتا اسکل ایون و امیل هم که هستن
ایون:باید تشکر هم بکنی مولا به عنوان نوکر کلفتت بودیم
امیل:درست میگه ارباب دامیان(با لحن بد)
دامیان:خفه
الکس:گمشید برید اون ور دیگه بله جیکار داشتین گله ای اومدین پشت در
دامیان:با جولیا کار داشتیم
الکس:خب…
انیا:لطفا صداش کن(با یه لحنی که انگار میخواد مخ بزنه)
الکس:خب باشه جولیا بیا کارت دارن
جولیا:اومدم
جولیا اومد جلو در و گفت…
جولیا:ها چیه
تا دامیان رو دید گفت…
جولیا:بله دامیان عزیزم چیکار داشتی
دامیان:اولن عزیزم و کوفت دومن بیا خونمون کارت دارم
ذهن جولیا:ووییییی ینی میخواد بهم بگه دوسم داره
ذهن انیا:خدا شفای عاجل بهت بده
بعد رفتن خونه ی انیا اینا تا رفتن تو در رو بستن و قفل کردن سریع دمتریپس جولیا رو هیپنوتیزم کرد و فرستادش خونه
(فردا)
بکی رفت پیش رئیس یور تا اموزش ببینه و یه قاتل حرفه ای بشه
قرار بود دفاع شخصی حرکات نمایشی برای اول کار یاد بگیره پس رفت محل کارش و شروع کرد تمرین کردن
بقیه هم یکی یکی رفتن سرکارشون انیا رفت کد مورس رو یاد بگیره دامیان رفت تیراندازی تمرین کنه دمتریوس رفت تا درصد زیرکیش ببره بالا به عنوان یه کاراگاه
(یک ماه بعد)
بالاخره سومین مأموریت انیا،چهارمی دامیان،پنجمی بکی و سومی دمتریوس بود
اول انیا با چندتا مأمور دیگه رفت تا مکان رو چک کنه یهو که یهو دسته ی دشمن رخت بیرون انیا یکم مهارت ادم کشی رو از یور یاد گرفته بود برای همین راحت تر نصف دشمنا رو زمین گیر کرد اما دیگه انیا و گروهش خسته شده بودن و تا قبل از اینکه بمیرن یهو یه زن اومد و دشمنا رو کشت انیا یکم که بیشتر دقت کرد فهمید اون زن همون بکیه پشماش ریخته بود به مأمور هاش گفت…
انیا:افراد شما برید
بعد به بکی گفت…
انیا:تو اینجا چیکار میکنی
بکی:بهتره بپرسم تو اینجا چیکار میکنی
انیا:حقیقتش من یه جاسوس تو مأموریتم حالا تو بگو اینجا چیکار میکنی
بکی:من یه ادم کش به اسم پرنسس بلک ول هستم معنی اسم رمزی من پرنسس خوبی سیاه هست
انیا:خیلی تأثیر گذار بود
بکی:تو اسم رمزی نداری؟؟
انیا:اگر این مأموریت خوب پیش بره میتونم انتخاب کنم
یهو انیا با ساعتش با رئیسش تماس گرفت و کفت…
انیا:پلیس مخفی ها و کاراگاه ها دارن میان محل رو ترک کنیم
رئیس انیا:نه همونجا بمونید عیب نداره بودنن هویت واقعیتون چیه باشه
پلیس مخفی ها رسیدن دامیان داشت جلو تر همه میرفت که یهو انیا رو دید و سکته ناقص زد
پشت سرش دمتریوس اومد دمتریوس تا اون سه تا رو دید بی هوش شد
۸.۵k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.