1 ℳ𝒶𝓇𝓇𝒾𝒶ℊℯ."ℳ𝒶𝓃𝒹𝒶𝓉ℴ𝓇𝒴
خوب دوستان بعداز کلی تاخیر فصل دوم ازدواج اجباری رو هم دارم آپ میکنم امید وارم خوب پیش بره خوب بریم ادامه
سه سال از به دنیا اومدن مری سان میگذره اون الان شده ی دختر شیطون که با سجین حسابی دعوا میکنه دیگه نمیدونم باید چیکار کنم که صدای جیغ اومد از طبقه بالا بدو بدو خودم رو رسوندم و در اتاق سجین رو باز کردم که دیدم قلک پول سجین افتاده زمین و مری سان هم داره گریه میکنه رفتم طرفش و بغلش کردم
ا.ت= چی شده سجین
سجین= مامان نمیدونم داشتم تکالیفم رو انجام میدادم که مری سان اومد توی اتاقم و همین جوری بود که دیدم قلک منو شکونده
ا.ت= باشه پسرم اشکال نداره
سجین=باشه مامان حالا میشه از اینجا ببریش
ا.ت= باشه
از اتاق اومدم بیرون و به طرف اتاق مری سان رفتم و خوابوندمش اومدم پایین نشستم روی کاناپه داشتم فکر میکردم این چند سال جید زود گذشت زمانی که ما سجین رو پیدا کردم و حضانتش رو قبول کردیم و بعداز اون مری سان ولی زمانی که مری سان به دنیا اومد سجین رفتارش سر تراز قبل شد هرچقدر مری سان بزرگتر میشد دیگه به جایی رسیدیم که فقد سجین کارش شده بود از مدرسه به خونه و از خونه به مدرسه خودش رو با مدرسه مشغول میکرد یا تو اتاقش بود فقد برای شام میومد نمیدونم چش شده ولی باید باهاش حرف بزنم اون الان ۱۰ سالشه توی فکر بودم که در خونه باز شد فکر کنم یونگی برگشته که دیدم بله از جام بلند شدم و به طرفش رفتم
ا.ت= خوش اومدی عزیزم
یونگی= ممنون عشقم بچه ها کجان
ا.ت= سجین که داره درس میخونه مری سان هم خوابه
یونگی= پس حسابی تنها شدی آره عشقم
ا.ت= آره یونگی خیلی تنها شدم
یونگی= اشکال نداره خودم از تنهایی درت میارم
و چشمک زد رفته به خودم اومدم
ا.ت= یا مین یونگی درست صحبت کن با من
یونگی= دقیقا چی گفتم
ا.ت= حرف بزرگ تراز دهنت زدی
یونگی= باشه غلطکردم من تسلیم
ا.ت= خوبه اشکالی نداره حالا گشنت نیست برات غذا.داغ کنم
یونگی= چرا گشنم هست ممنون برام بیاری
ا.ت= باشه لباس هاتو عوض کن تا من میز رد بچینم
یونگی= باشه
خوب دوستان اینم پارت امروز فصل دوم ازدواج اجباری لایک هارو به 15 تا برسونید و 14 توهم نظر بدید ممنون
سه سال از به دنیا اومدن مری سان میگذره اون الان شده ی دختر شیطون که با سجین حسابی دعوا میکنه دیگه نمیدونم باید چیکار کنم که صدای جیغ اومد از طبقه بالا بدو بدو خودم رو رسوندم و در اتاق سجین رو باز کردم که دیدم قلک پول سجین افتاده زمین و مری سان هم داره گریه میکنه رفتم طرفش و بغلش کردم
ا.ت= چی شده سجین
سجین= مامان نمیدونم داشتم تکالیفم رو انجام میدادم که مری سان اومد توی اتاقم و همین جوری بود که دیدم قلک منو شکونده
ا.ت= باشه پسرم اشکال نداره
سجین=باشه مامان حالا میشه از اینجا ببریش
ا.ت= باشه
از اتاق اومدم بیرون و به طرف اتاق مری سان رفتم و خوابوندمش اومدم پایین نشستم روی کاناپه داشتم فکر میکردم این چند سال جید زود گذشت زمانی که ما سجین رو پیدا کردم و حضانتش رو قبول کردیم و بعداز اون مری سان ولی زمانی که مری سان به دنیا اومد سجین رفتارش سر تراز قبل شد هرچقدر مری سان بزرگتر میشد دیگه به جایی رسیدیم که فقد سجین کارش شده بود از مدرسه به خونه و از خونه به مدرسه خودش رو با مدرسه مشغول میکرد یا تو اتاقش بود فقد برای شام میومد نمیدونم چش شده ولی باید باهاش حرف بزنم اون الان ۱۰ سالشه توی فکر بودم که در خونه باز شد فکر کنم یونگی برگشته که دیدم بله از جام بلند شدم و به طرفش رفتم
ا.ت= خوش اومدی عزیزم
یونگی= ممنون عشقم بچه ها کجان
ا.ت= سجین که داره درس میخونه مری سان هم خوابه
یونگی= پس حسابی تنها شدی آره عشقم
ا.ت= آره یونگی خیلی تنها شدم
یونگی= اشکال نداره خودم از تنهایی درت میارم
و چشمک زد رفته به خودم اومدم
ا.ت= یا مین یونگی درست صحبت کن با من
یونگی= دقیقا چی گفتم
ا.ت= حرف بزرگ تراز دهنت زدی
یونگی= باشه غلطکردم من تسلیم
ا.ت= خوبه اشکالی نداره حالا گشنت نیست برات غذا.داغ کنم
یونگی= چرا گشنم هست ممنون برام بیاری
ا.ت= باشه لباس هاتو عوض کن تا من میز رد بچینم
یونگی= باشه
خوب دوستان اینم پارت امروز فصل دوم ازدواج اجباری لایک هارو به 15 تا برسونید و 14 توهم نظر بدید ممنون
۸.۱k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.