وانشات(عشق یک طرفه)جونگکوک
پارت2
تغییر زمان به ساعت 8 شب
..........................................................................................نقشه خوب داره پیش میره محموله هارو برداشتم سمت ماشین دوییدم که با صدای اشنا برگشتم
جونگکوک:کیم ا/ت فکر کردی میتونی انقدر راحت محموله هامون رو بدزدی هاااااا(داد)
سریع دوییدم سمت ماشین با سرعت نوز میرفتم ولی اون اومد پشت سرم نمیدونستم دارم کحا میرم فقط میخواستم گمم کنه داشتم میرفتم که خوردم به یه کوچه ی بمبست
ا/ت:اه شت کارم تمومه
یهو دستم با شتاب کشیده شد و از ماشین اومدم بیرون جونگکوک دستمو محکم گرفته بود و سمت ماشین خودش برد منو پرت کرد تو ماشین و خودش نشست پشت فرمون
یهو یه نفر اسلحه گذاشت رو سرش
کاملا یادم رفته بود من سان ته رو گذاشته بودم تا اگر گیر افتادیم بتونیم راحتر در بریم
سان ته:سوپرایز جونگکوک
ولی جنگکوک با یه حرکت تونست سان ته رو پس بزنه و اسلحه رو ازش بگیره
جونگکوک:کشتن من همینقدر هم کار استونی نیست سان ته
جین سریع اومد سان تو رو دستگیر کرد و با خودش برد سمت انبار
جونگکوک:میدونی کشتنت همچین کار سختی برای من نیست پس با زبون خوش محموله هارو پس بده!
ا/ت:فکر کردی خیلی راحته که بخوای محموله هارو از دستم بقاپی من انتقامم رو ازت میگیرم جونگکوک!تو یه قاتلی یه قاتل روانی ازت متنفرمممممممممممم(داد)
یهو صدای ترمز ماشین اومد اون هوسوک بود اره خودشه همون روانی دوباره اینجا چیکار میکنه
هوسوک:بیا بیرون موش کوچولو محموله هارو بده به من شاید بتونیم به توافق برسیم هوم...؟
جونگکوک:فقط خفه شو ا/ت تا برسیم عمارت...
بعد اروم راه افتاد و خداروشکر هوسوک نتونست مارو ببینه
جونگکوک خیلی تند میرفت معاوم بود عصبیه...
تغییر زمان به ساعت 8 شب
..........................................................................................نقشه خوب داره پیش میره محموله هارو برداشتم سمت ماشین دوییدم که با صدای اشنا برگشتم
جونگکوک:کیم ا/ت فکر کردی میتونی انقدر راحت محموله هامون رو بدزدی هاااااا(داد)
سریع دوییدم سمت ماشین با سرعت نوز میرفتم ولی اون اومد پشت سرم نمیدونستم دارم کحا میرم فقط میخواستم گمم کنه داشتم میرفتم که خوردم به یه کوچه ی بمبست
ا/ت:اه شت کارم تمومه
یهو دستم با شتاب کشیده شد و از ماشین اومدم بیرون جونگکوک دستمو محکم گرفته بود و سمت ماشین خودش برد منو پرت کرد تو ماشین و خودش نشست پشت فرمون
یهو یه نفر اسلحه گذاشت رو سرش
کاملا یادم رفته بود من سان ته رو گذاشته بودم تا اگر گیر افتادیم بتونیم راحتر در بریم
سان ته:سوپرایز جونگکوک
ولی جنگکوک با یه حرکت تونست سان ته رو پس بزنه و اسلحه رو ازش بگیره
جونگکوک:کشتن من همینقدر هم کار استونی نیست سان ته
جین سریع اومد سان تو رو دستگیر کرد و با خودش برد سمت انبار
جونگکوک:میدونی کشتنت همچین کار سختی برای من نیست پس با زبون خوش محموله هارو پس بده!
ا/ت:فکر کردی خیلی راحته که بخوای محموله هارو از دستم بقاپی من انتقامم رو ازت میگیرم جونگکوک!تو یه قاتلی یه قاتل روانی ازت متنفرمممممممممممم(داد)
یهو صدای ترمز ماشین اومد اون هوسوک بود اره خودشه همون روانی دوباره اینجا چیکار میکنه
هوسوک:بیا بیرون موش کوچولو محموله هارو بده به من شاید بتونیم به توافق برسیم هوم...؟
جونگکوک:فقط خفه شو ا/ت تا برسیم عمارت...
بعد اروم راه افتاد و خداروشکر هوسوک نتونست مارو ببینه
جونگکوک خیلی تند میرفت معاوم بود عصبیه...
۱.۸k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.