فیک: شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق
فیک: شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق
parr¹⁵
" چطوره؟ "a.t
" بد نیست "jk
" هییی "a.t
" خخخ ، خیلی خوشمزه ست دست درد نکنه "jk
" خواهش میکنم (لبخند) "a.t
بعد از تموم کردن سوپ ظرف ها رو شست و کنار جئون نشست
" میتونی حرکت کنی؟ "a.t
" اره میتونم ولی چطور؟ "jk
" دیگه برگردیم سئول چیزهای که لازم بودی فهمیدم تو هم تو خطر انداختم ، معذرت میخوام "a.t
" این حرفو نزن از این به بعد هر جایی خارج از شهر خواستی بری باهات میام "jk
" نیازی نیست از پسش بر میام "a.t
" نمیشه خطرناکه از این به بعد همه جا باهاتم "jk
" (لبخند) ممنون "a.t
" ممنون؟ فکر کردم میخوای بحث کشش بدی! "jk
" تاحالا کسی نخواسته کنارم باشه برای همین نمیخوام با کسی که میخواد کنارم باشه بحث کنم (لبخند) "a.t
محو لبخند روی چهرهاَش شد
لبخندی که دلش به لرزه در آورد
جلوی خودشو نگرفت و لب هاش روی لب های دختر قرار داد
با چشمانی گشاد شده به چشمان بسته جئون خیره شده بود
کم کم بر روی زمین دراز کشید و میبوسیدش
بوسههای از جنس عشق ، عشقی که جز خودش نه دختر خبر داشت و نه کسی دیگر
دستش به زیر لباس دختر برد اما قبل از اینکه بخواد کاری کنه به در ضربهی محکمی خورد
سریع ازش جدا شد
اسلحشو برداشت و آماده شلیک شد که در به سرعت باز شد
" جونگکوک؟! "
" آماندا؟ تو اینجا چیکار میکنی؟! "jk
سریع به طرفش آمد و محکم در آغوش گرفتش
" فکرکردم بلای سرت آمده جونگکوک "
از بغلش بیرون آمد و دستش دور صورت جئون قالب کرد
" حالت خوبه دیگه چیزیت که نشده! "
دست آماندا از روی صورتش برداشت
" چیز خواستی نیست فقط یه گلوله بود "jk
نگاهشو به دختر داد
" این کیه؟ "
" اعمم من ا.ت ام وکیل شخصی آقای جئون "a.t
" اوححح پس توعی ... "
نگاهشو به جئون داد
" پس این همون وکلیلیه که درمورد اینقدر تعریف میکردی از اینی که میگفتی خوشگل تره "
صورتشو طرف دختر چرخاند و دستش دراز کرد
" من آماندا، دوست جونگکوک ،ازت خیلی تعریف میکرد فکر نمیکردم از تعریفاشم خوشگل تر باشی "
دست جلو برد و در دستان آماندا قرار داد
" خیلی ممنون ، آقای جئون لطف دارند "a.t
" اوح چه معدب ههه "
طرف جئون چرخید
" خیلی خوب اگه میتونی راه بری بلند شو بریم "
" میتونم راه برم ، ا.ت بلند شو پالتوتو بپوش "jk
" باش "a.t
وسایلشو جمع کرد و پالتو شو به تن کرد
از اون خونه بیرون آمدن
بیرون پر از هلیکوپتر های مشکی رنگ بود
" وقتی سیستم صدا کرد فکر کردم چیز جدیه با خودم کلی کمک آوردم... "
تن صداشو بالا برد
" دکتررر ، کجایی؟ "
" بیا جونگکوک برو تو هلیکوپتر با دکتر معاینهات کنه "
به سمت دختر رفت
" بیا دنبالم "
دنبالش راه افتاد و رفتن سمت یه هلیکوپتر دیگه
" آدرس خونه تو بهشون بگو میبرتت خونه ، تا اینجا که مواظب جونگکوک خیلی ممنونم "
" پس جونگکوک چی؟ حالش خوبه دیگه؟ "a.t
parr¹⁵
" چطوره؟ "a.t
" بد نیست "jk
" هییی "a.t
" خخخ ، خیلی خوشمزه ست دست درد نکنه "jk
" خواهش میکنم (لبخند) "a.t
بعد از تموم کردن سوپ ظرف ها رو شست و کنار جئون نشست
" میتونی حرکت کنی؟ "a.t
" اره میتونم ولی چطور؟ "jk
" دیگه برگردیم سئول چیزهای که لازم بودی فهمیدم تو هم تو خطر انداختم ، معذرت میخوام "a.t
" این حرفو نزن از این به بعد هر جایی خارج از شهر خواستی بری باهات میام "jk
" نیازی نیست از پسش بر میام "a.t
" نمیشه خطرناکه از این به بعد همه جا باهاتم "jk
" (لبخند) ممنون "a.t
" ممنون؟ فکر کردم میخوای بحث کشش بدی! "jk
" تاحالا کسی نخواسته کنارم باشه برای همین نمیخوام با کسی که میخواد کنارم باشه بحث کنم (لبخند) "a.t
محو لبخند روی چهرهاَش شد
لبخندی که دلش به لرزه در آورد
جلوی خودشو نگرفت و لب هاش روی لب های دختر قرار داد
با چشمانی گشاد شده به چشمان بسته جئون خیره شده بود
کم کم بر روی زمین دراز کشید و میبوسیدش
بوسههای از جنس عشق ، عشقی که جز خودش نه دختر خبر داشت و نه کسی دیگر
دستش به زیر لباس دختر برد اما قبل از اینکه بخواد کاری کنه به در ضربهی محکمی خورد
سریع ازش جدا شد
اسلحشو برداشت و آماده شلیک شد که در به سرعت باز شد
" جونگکوک؟! "
" آماندا؟ تو اینجا چیکار میکنی؟! "jk
سریع به طرفش آمد و محکم در آغوش گرفتش
" فکرکردم بلای سرت آمده جونگکوک "
از بغلش بیرون آمد و دستش دور صورت جئون قالب کرد
" حالت خوبه دیگه چیزیت که نشده! "
دست آماندا از روی صورتش برداشت
" چیز خواستی نیست فقط یه گلوله بود "jk
نگاهشو به دختر داد
" این کیه؟ "
" اعمم من ا.ت ام وکیل شخصی آقای جئون "a.t
" اوححح پس توعی ... "
نگاهشو به جئون داد
" پس این همون وکلیلیه که درمورد اینقدر تعریف میکردی از اینی که میگفتی خوشگل تره "
صورتشو طرف دختر چرخاند و دستش دراز کرد
" من آماندا، دوست جونگکوک ،ازت خیلی تعریف میکرد فکر نمیکردم از تعریفاشم خوشگل تر باشی "
دست جلو برد و در دستان آماندا قرار داد
" خیلی ممنون ، آقای جئون لطف دارند "a.t
" اوح چه معدب ههه "
طرف جئون چرخید
" خیلی خوب اگه میتونی راه بری بلند شو بریم "
" میتونم راه برم ، ا.ت بلند شو پالتوتو بپوش "jk
" باش "a.t
وسایلشو جمع کرد و پالتو شو به تن کرد
از اون خونه بیرون آمدن
بیرون پر از هلیکوپتر های مشکی رنگ بود
" وقتی سیستم صدا کرد فکر کردم چیز جدیه با خودم کلی کمک آوردم... "
تن صداشو بالا برد
" دکتررر ، کجایی؟ "
" بیا جونگکوک برو تو هلیکوپتر با دکتر معاینهات کنه "
به سمت دختر رفت
" بیا دنبالم "
دنبالش راه افتاد و رفتن سمت یه هلیکوپتر دیگه
" آدرس خونه تو بهشون بگو میبرتت خونه ، تا اینجا که مواظب جونگکوک خیلی ممنونم "
" پس جونگکوک چی؟ حالش خوبه دیگه؟ "a.t
۹.۰k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.