راکون کچولو مو صورتی p4
پرستار اومد نزدیک
پرستار:مثل اینکه گاز گرفته شده
خب پس ممکنه فقط
یکم دیر بهوش بیاد
چون گاز بیهوشی بوده
اتفاقی نمیافته
میتونی بری
من:ممنونم
و رفتم بیرون
ورفتم سمت کلاس
و درو باز کردم
که بکی یقه مو گرفت
بکی:باآنیا چکار کردی ها
و یه چک بهم زد
پرتش کردم اونور
من:من کاری با آنیا نداشتم
منم مثل تو نگرانشم میفهمی
من فقط فرمو بهش دادم بعد گفت
یه بویی میاد چند ثانیه بعد گفت
سرم درد میکنه بعد افتاد
منم نگرانشم/تیکه آخرش با داد
وگریه
آقای هندر سون:درست
توضیح بده چی شد
دزموند
و بهش توضیح دادم
ولی نمیتونستم
بگم که تلپورت کردم
پس گفتم فرار کردیم
آقای هندر سون:خیله خوب
بشینین میخوام درس بدم
منو بکی رفتیم نشستیم
یکی از پسرا :وای واقعا بخواطر
آنیا گریه کردی
من:خفه شو و داشتم مشتمو
میزدم تو صورتش
که آنیا با جیغ اومد تو
ویو آنیا
بکی: وای آنیا لباست
من:وای این چرا اینجوری شده
حتما کار اون کرمو خانه
ایشش
سریع رفتم دنبالش اَه این کجاست
آها
من: تو صندلی رو رنگ کردی؟
دامیان:آره
من:چرا
دامیان:چون دوست داشتم
من: خب الان من لباسم خراب
شد واقعا که
اصن الان به آقای هندر سون میگم
دامیان: میدونستم واسه همین یه
فرم واست گرفتم
من:دروغ میگی
و داشتم میرفتم که
دستمو گرفت
ادمین:(حال ندارم بنویسم همون اتفاقاتی که افتاد تا وقتی دامیان فرمو بهش داد)
فرمو گرفتم
من:مرسی خیلی دوست.. .
دوسش دارم
دامیان: دوست چی نه چی
وای چه بویی داره میاد بوی چیه
من:یه بویی میاد
دامیان:از بحس دور نشو
من:سرم داره گیج میره
ذهن جک:اگه اون پسره نباشه
دیگه میتونم خیلی راحت به آنیا برسم
داشتم میوفتادم
که دامیان منو گرفت
دامیان:آنیا خوبی آنیا
داشتم بهوش میشدم
ولی نباید میزاشتم
برا دامیان اتفاقی بیفته
چون من دوسش دارم
پس قبل از این که بی هوش بشم گفتم
من:هدفش تویی
وبعد بی هوش شدم
چند دقیقه بعد بیدار شدم
تو اتاق بهداشت بودم
وایسا ببینم
این جکه
وای
من:پپپپرستار چرا آآ
پرستار بی جان و جوری که از
سرش خون فوران میکرد
افتاده بود یه گوشه
یکم از خونش ریخت رو صورتم
نتونستم تحمل کنم
و با تمام توانم جیغ زدم
جک:متاسفم من میدونم تو منو دوست
نداری ولی نمیخوام بجز من مال کس دیگه ای باشی
نمیخوام صدات از در بیرون نمیره
پس جیغ نزن
من نمیخواستم
پرستار رو بکشم
مجبور شدم ببخشید
اون اصلحه ی توی دستمو دید
یه هو نمی دونم چی شد که
دیدم کشته شده
خواهش میکنم
جیغ نزن
من: تو میخوای من بکوشی
آره بکوش بکوش
ولی به بقیه کاری نداشته باشه
و دستامو با گریه بالا بوردم
جک:هه گفتم که من بانو کاری ندارم
من هدفم دامیان بود ولی خب
بعد مرگ اون تو خیلی نا راحت میشدی
پس
من:پس چی
ویسگون نزاشت
پرستار:مثل اینکه گاز گرفته شده
خب پس ممکنه فقط
یکم دیر بهوش بیاد
چون گاز بیهوشی بوده
اتفاقی نمیافته
میتونی بری
من:ممنونم
و رفتم بیرون
ورفتم سمت کلاس
و درو باز کردم
که بکی یقه مو گرفت
بکی:باآنیا چکار کردی ها
و یه چک بهم زد
پرتش کردم اونور
من:من کاری با آنیا نداشتم
منم مثل تو نگرانشم میفهمی
من فقط فرمو بهش دادم بعد گفت
یه بویی میاد چند ثانیه بعد گفت
سرم درد میکنه بعد افتاد
منم نگرانشم/تیکه آخرش با داد
وگریه
آقای هندر سون:درست
توضیح بده چی شد
دزموند
و بهش توضیح دادم
ولی نمیتونستم
بگم که تلپورت کردم
پس گفتم فرار کردیم
آقای هندر سون:خیله خوب
بشینین میخوام درس بدم
منو بکی رفتیم نشستیم
یکی از پسرا :وای واقعا بخواطر
آنیا گریه کردی
من:خفه شو و داشتم مشتمو
میزدم تو صورتش
که آنیا با جیغ اومد تو
ویو آنیا
بکی: وای آنیا لباست
من:وای این چرا اینجوری شده
حتما کار اون کرمو خانه
ایشش
سریع رفتم دنبالش اَه این کجاست
آها
من: تو صندلی رو رنگ کردی؟
دامیان:آره
من:چرا
دامیان:چون دوست داشتم
من: خب الان من لباسم خراب
شد واقعا که
اصن الان به آقای هندر سون میگم
دامیان: میدونستم واسه همین یه
فرم واست گرفتم
من:دروغ میگی
و داشتم میرفتم که
دستمو گرفت
ادمین:(حال ندارم بنویسم همون اتفاقاتی که افتاد تا وقتی دامیان فرمو بهش داد)
فرمو گرفتم
من:مرسی خیلی دوست.. .
دوسش دارم
دامیان: دوست چی نه چی
وای چه بویی داره میاد بوی چیه
من:یه بویی میاد
دامیان:از بحس دور نشو
من:سرم داره گیج میره
ذهن جک:اگه اون پسره نباشه
دیگه میتونم خیلی راحت به آنیا برسم
داشتم میوفتادم
که دامیان منو گرفت
دامیان:آنیا خوبی آنیا
داشتم بهوش میشدم
ولی نباید میزاشتم
برا دامیان اتفاقی بیفته
چون من دوسش دارم
پس قبل از این که بی هوش بشم گفتم
من:هدفش تویی
وبعد بی هوش شدم
چند دقیقه بعد بیدار شدم
تو اتاق بهداشت بودم
وایسا ببینم
این جکه
وای
من:پپپپرستار چرا آآ
پرستار بی جان و جوری که از
سرش خون فوران میکرد
افتاده بود یه گوشه
یکم از خونش ریخت رو صورتم
نتونستم تحمل کنم
و با تمام توانم جیغ زدم
جک:متاسفم من میدونم تو منو دوست
نداری ولی نمیخوام بجز من مال کس دیگه ای باشی
نمیخوام صدات از در بیرون نمیره
پس جیغ نزن
من نمیخواستم
پرستار رو بکشم
مجبور شدم ببخشید
اون اصلحه ی توی دستمو دید
یه هو نمی دونم چی شد که
دیدم کشته شده
خواهش میکنم
جیغ نزن
من: تو میخوای من بکوشی
آره بکوش بکوش
ولی به بقیه کاری نداشته باشه
و دستامو با گریه بالا بوردم
جک:هه گفتم که من بانو کاری ندارم
من هدفم دامیان بود ولی خب
بعد مرگ اون تو خیلی نا راحت میشدی
پس
من:پس چی
ویسگون نزاشت
۳.۲k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.