My whole life.
ویو تهیونگ :رفت و کسی ندیدش
جیمین رفت دنبالش منم اولش نمی خستم برم اما
رفتم دنبل جیمین حدود 10 متر ازش فاصله داشتم
ویو جیمین:رفتم دنبال ا/ت پیداش نکردم فلش گوشیمو رو شن کردمو دنبالش گشتم
دیدم توی یه الف زار نشته کنار رود داره گریه میکنه
جیمین :ا/ت کجا بودی نگرانم کردیی (با داد)
ا/ت :هیق... هیق چرا سرم داد می زنی هیق
جیمین :ب...ببخشید اعصابم خورد شده بود
ا/ت چطور وقتی تهیونگ منو بوس کرد اعصبانی نشدیچطور وقتی منو گذاشت اعصبا نی نشدی هانن
جیمین :اخه تو به من گفتی که دیگه نزدیکت نشم
ا/ت :واقعاهه پس اوکی
من فک کردم از هم خوشمون میاد اما انگار ایطور نیست
جیمین :اما
ویو تهیونگ :داشتم دنبال جیمین می رفتم که دیدم وایستاد و داد زد کجا بودی ا/ت نگرانت شدم
منم دیدم ا/ت زد زیر گریه رفتم نزدیکشون
حرفاشونو که شنیدم دیدیم واقعا ا/ت دوس دختر جیمین بوده اما قبل ماموریت یه مشکلی براشون پیش اومده میخاستم برم ا/ت رو ببرم داخل ماشین که دیدم
جیمین اعصبانی شدو ی سیلی به ا/ت زد
ا/ت هم بغضش ترکیدو زد زیر گریه نمی دونم ا/ت به جیمین جی گفت که اون جوری زدش اما فکر کردنو گذاشتم کنارو رفتم به جیمین گفتم :هوویی
چکارش داری چرا می زنیش
جیمین :به تو مربوط نیست برو گمشو
ویو تهیونگ :جیمینو زدم کنار میخاستم برم ا/ت رو بغل کنم دیدم خودش اومد پشتم غایم شده بود از ترس جیمین
بر گشتم بهش گفتم که حالت خوبه دیدم صورتش داره خون میاد و زد زیر گریه بغلش کردمو داشتم می بردمش توی ماشین که توی راه خوابش برده بود گذاشتمش توی ماشین و به راننده گفتم امشبو همینجا می مونیم
ویو جیمین :ا/ت رو زده بودم من من چطور دلم اومدبزنمش
اون اون از از ترس من رفت پشت تهیونگ قایم شده بود
من براش بد ترینم اما تهیونگ
اون بهترینه
خاستم برم توی ماشین گفتم اما ا/ت از من حالش بهم می خوره برم چکار
فردا صبح :ویو ته: ا/ت خواب بود دیدم از خواب پردیدو گفت جیمین
ته:جیمین چی
ا/ت من باید برم
و بعد تند رفت جایی که دیشب با جیمین دعواش شده بود یه چاقو هم با خودش برد نمی دونم چرا
ویو ا/ت رفتم جایی که دیشب با جیمین دعوا کردیم
دیدم جیمین میخاد
خود**کشی کنه دویدم و به ش گفتم:چکار میکنی جیمینننننن
جیمین :واضحه دارم خودمو میکشم راستی شبت با تهیونگ چطور بود هن
ا/ت :اگه واقعا عاشقت بودم نمی یومدم اینجا
جیمین :به هر حال وجود من اینجا مضر و من میخام زود تر بیمیرم
ویو جیمین :اینو که گفتم ا/ت چاقو رو نشونم داد وگفت اگه قرار بر مردنه من زود تر از تو میمیرم که مرگ زندگیم رو نبینم 💔
سریع رفتم و چاقو رو ازش گرفتم و بغلش کردم و گفتم :هیچ وقت ولت نمی کنم
ا/ت :قول میدی تا اخرش بمونی با هام
جیمین :قول
خلاصه :دو سال بعد از ماموریت جیمین رفتیم خونه و من با جیمین ازدواج کردم تهیونگم خودش دوس دختر داشت
و سه سال بعد ازدواجمون صاحب یه دختر ناناز شدیم و جیمین مجبور شد بره ماموریت
اما تهیونگ 1 ماه بعد ماموریت جیمین زنگ زد گفت جیمین تیر خورده اما خوبه ولی من خیلی نگرانش بودم دیدم یه شب ساعت 12 اومد خونه
سریع پریدم بغل و ما صاحب سه فرزند شدیم و تا اخر عمر خوش بودیم
پایان (:🐼🤍
جیمین رفت دنبالش منم اولش نمی خستم برم اما
رفتم دنبل جیمین حدود 10 متر ازش فاصله داشتم
ویو جیمین:رفتم دنبال ا/ت پیداش نکردم فلش گوشیمو رو شن کردمو دنبالش گشتم
دیدم توی یه الف زار نشته کنار رود داره گریه میکنه
جیمین :ا/ت کجا بودی نگرانم کردیی (با داد)
ا/ت :هیق... هیق چرا سرم داد می زنی هیق
جیمین :ب...ببخشید اعصابم خورد شده بود
ا/ت چطور وقتی تهیونگ منو بوس کرد اعصبانی نشدیچطور وقتی منو گذاشت اعصبا نی نشدی هانن
جیمین :اخه تو به من گفتی که دیگه نزدیکت نشم
ا/ت :واقعاهه پس اوکی
من فک کردم از هم خوشمون میاد اما انگار ایطور نیست
جیمین :اما
ویو تهیونگ :داشتم دنبال جیمین می رفتم که دیدم وایستاد و داد زد کجا بودی ا/ت نگرانت شدم
منم دیدم ا/ت زد زیر گریه رفتم نزدیکشون
حرفاشونو که شنیدم دیدیم واقعا ا/ت دوس دختر جیمین بوده اما قبل ماموریت یه مشکلی براشون پیش اومده میخاستم برم ا/ت رو ببرم داخل ماشین که دیدم
جیمین اعصبانی شدو ی سیلی به ا/ت زد
ا/ت هم بغضش ترکیدو زد زیر گریه نمی دونم ا/ت به جیمین جی گفت که اون جوری زدش اما فکر کردنو گذاشتم کنارو رفتم به جیمین گفتم :هوویی
چکارش داری چرا می زنیش
جیمین :به تو مربوط نیست برو گمشو
ویو تهیونگ :جیمینو زدم کنار میخاستم برم ا/ت رو بغل کنم دیدم خودش اومد پشتم غایم شده بود از ترس جیمین
بر گشتم بهش گفتم که حالت خوبه دیدم صورتش داره خون میاد و زد زیر گریه بغلش کردمو داشتم می بردمش توی ماشین که توی راه خوابش برده بود گذاشتمش توی ماشین و به راننده گفتم امشبو همینجا می مونیم
ویو جیمین :ا/ت رو زده بودم من من چطور دلم اومدبزنمش
اون اون از از ترس من رفت پشت تهیونگ قایم شده بود
من براش بد ترینم اما تهیونگ
اون بهترینه
خاستم برم توی ماشین گفتم اما ا/ت از من حالش بهم می خوره برم چکار
فردا صبح :ویو ته: ا/ت خواب بود دیدم از خواب پردیدو گفت جیمین
ته:جیمین چی
ا/ت من باید برم
و بعد تند رفت جایی که دیشب با جیمین دعواش شده بود یه چاقو هم با خودش برد نمی دونم چرا
ویو ا/ت رفتم جایی که دیشب با جیمین دعوا کردیم
دیدم جیمین میخاد
خود**کشی کنه دویدم و به ش گفتم:چکار میکنی جیمینننننن
جیمین :واضحه دارم خودمو میکشم راستی شبت با تهیونگ چطور بود هن
ا/ت :اگه واقعا عاشقت بودم نمی یومدم اینجا
جیمین :به هر حال وجود من اینجا مضر و من میخام زود تر بیمیرم
ویو جیمین :اینو که گفتم ا/ت چاقو رو نشونم داد وگفت اگه قرار بر مردنه من زود تر از تو میمیرم که مرگ زندگیم رو نبینم 💔
سریع رفتم و چاقو رو ازش گرفتم و بغلش کردم و گفتم :هیچ وقت ولت نمی کنم
ا/ت :قول میدی تا اخرش بمونی با هام
جیمین :قول
خلاصه :دو سال بعد از ماموریت جیمین رفتیم خونه و من با جیمین ازدواج کردم تهیونگم خودش دوس دختر داشت
و سه سال بعد ازدواجمون صاحب یه دختر ناناز شدیم و جیمین مجبور شد بره ماموریت
اما تهیونگ 1 ماه بعد ماموریت جیمین زنگ زد گفت جیمین تیر خورده اما خوبه ولی من خیلی نگرانش بودم دیدم یه شب ساعت 12 اومد خونه
سریع پریدم بغل و ما صاحب سه فرزند شدیم و تا اخر عمر خوش بودیم
پایان (:🐼🤍
۱۳۸.۲k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.