پارت ۴۰
پارت ۴۰
ویو کوک
-نه از این لحاظ که از دستت بدم نه ، از این لحاظ که تو همیشه نمیتونی کنارم بمونی ، اونم جسمی ... تهیونگ یکم به خودت بیا .. فکر میکنی من روت حساس نیستم؟ فکر میکنی من از دخترا خوشم میاد؟
+اگر خوشت نمیومد نمیرفتی سمتش که به قول خودت باهاش دوست شی(داد)
-تیهونگ اون اومد طرف من (داد)
+از روم بلند شو(داد)
از روش بلند شدم
+کوک من هزاران بار بهت گفتم که خیلیییی روت حساسم ، دلم نمیخواد طرف دخترا بری
کوک تو نمیفهمی که من چقدر روت حساسم و اینه که بده ... تو نمیفهمی من چقدر دوست دارم و این بده ... تو نمیفهمی چقدر آسون و یهویی شدی همه چیزم ، تو نمیفهمی حالم رو نمیفهمی(داد خیلی بلند و بغض)
نمیدونستم ... حرفاش داشت از یه طرف عین خوره میخوردَتَم و از یه طرف قند تو دلم آب میکرد...
+الانم... میدونم که به ....زور... و حرف آجوما اومدی.... ولی نیازی نیست.... برو...دیگه لازم نیست بخاطر...بخاطر من از خوشی...خوشی هات بزنی(نفس نفس بخاطر داد هاش)
-چی میگی ته ؟ زور ... زور آجوما ... چیه؟
کم کم داشت گریه ام میگرفت ، منم نمیتونستم بدون ته ، منم نمیتونستم بدون بغلش ، بدون موهاش ، بدون صداش ، بدون وجودش ، بدون لباش، بدون همه چیش...
واقعا چرا اینجوری شد یهویی؟؟
+کوک ،.... خواهش میکنم بس کن ... تو... تو راه چاره داری.... تو ... میتونی...میتونی بری....بری با هرکس که قلبت....قلبت باهاشه... و این منم ... منم که میمونم با درد عشقت(نفس نفس)
دیگه برام اهمیت نداشت ، دیگه مهم نبود تو چه شرایطی هستم ... فقط بغلش کردم و بردمش بالا تو اتاق
انگاری هنوز باورش نشده که مال منه
-هه مثل این که هنوز باورت نشده که همه چیت مال منه جناب کیم ... تو مال منی(آخرش رو جدی و تیکه تیکه گفت)
همینطوری که انداختمش رو تخت شروع کردم به درآوردن لباسام...
دیگه به حد کافی صبر داشتم ...
-من باید دوباره امشب تو رو مال خودم کنم ، دوباره باید مهر مالکیتم رو پر رنگ تر کنم...
میدونستم که قراره درد بکشه ، اما این نشونش میداد که من کسی رو غیر از اون نمیخوام....
خب خب اینم پارت بعدی
چون یکی شون پارت بعد فیکش رو گذاشت منم گذاشتم براتون
برید حال کنید سه تا پارت تهکوک رو امروز گذاشتم
حقیقتا میخوام فیک نامجین رو فعلا قطع کنم و اول فیک بعدی تهکوک یا سپ رو بنویسم
بعد از این دو تا فیک ، فیک یونمین مینویسیم ....
ویو کوک
-نه از این لحاظ که از دستت بدم نه ، از این لحاظ که تو همیشه نمیتونی کنارم بمونی ، اونم جسمی ... تهیونگ یکم به خودت بیا .. فکر میکنی من روت حساس نیستم؟ فکر میکنی من از دخترا خوشم میاد؟
+اگر خوشت نمیومد نمیرفتی سمتش که به قول خودت باهاش دوست شی(داد)
-تیهونگ اون اومد طرف من (داد)
+از روم بلند شو(داد)
از روش بلند شدم
+کوک من هزاران بار بهت گفتم که خیلیییی روت حساسم ، دلم نمیخواد طرف دخترا بری
کوک تو نمیفهمی که من چقدر روت حساسم و اینه که بده ... تو نمیفهمی من چقدر دوست دارم و این بده ... تو نمیفهمی چقدر آسون و یهویی شدی همه چیزم ، تو نمیفهمی حالم رو نمیفهمی(داد خیلی بلند و بغض)
نمیدونستم ... حرفاش داشت از یه طرف عین خوره میخوردَتَم و از یه طرف قند تو دلم آب میکرد...
+الانم... میدونم که به ....زور... و حرف آجوما اومدی.... ولی نیازی نیست.... برو...دیگه لازم نیست بخاطر...بخاطر من از خوشی...خوشی هات بزنی(نفس نفس بخاطر داد هاش)
-چی میگی ته ؟ زور ... زور آجوما ... چیه؟
کم کم داشت گریه ام میگرفت ، منم نمیتونستم بدون ته ، منم نمیتونستم بدون بغلش ، بدون موهاش ، بدون صداش ، بدون وجودش ، بدون لباش، بدون همه چیش...
واقعا چرا اینجوری شد یهویی؟؟
+کوک ،.... خواهش میکنم بس کن ... تو... تو راه چاره داری.... تو ... میتونی...میتونی بری....بری با هرکس که قلبت....قلبت باهاشه... و این منم ... منم که میمونم با درد عشقت(نفس نفس)
دیگه برام اهمیت نداشت ، دیگه مهم نبود تو چه شرایطی هستم ... فقط بغلش کردم و بردمش بالا تو اتاق
انگاری هنوز باورش نشده که مال منه
-هه مثل این که هنوز باورت نشده که همه چیت مال منه جناب کیم ... تو مال منی(آخرش رو جدی و تیکه تیکه گفت)
همینطوری که انداختمش رو تخت شروع کردم به درآوردن لباسام...
دیگه به حد کافی صبر داشتم ...
-من باید دوباره امشب تو رو مال خودم کنم ، دوباره باید مهر مالکیتم رو پر رنگ تر کنم...
میدونستم که قراره درد بکشه ، اما این نشونش میداد که من کسی رو غیر از اون نمیخوام....
خب خب اینم پارت بعدی
چون یکی شون پارت بعد فیکش رو گذاشت منم گذاشتم براتون
برید حال کنید سه تا پارت تهکوک رو امروز گذاشتم
حقیقتا میخوام فیک نامجین رو فعلا قطع کنم و اول فیک بعدی تهکوک یا سپ رو بنویسم
بعد از این دو تا فیک ، فیک یونمین مینویسیم ....
۱.۷k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.