ازدواج اجباری: پارت2
یونا: کیم تهیونگ
همونجا خشگم زد
ب. یونا: نمیخوای بیای سلام کنی
یونا: اهااا اومدم
تهیونگ: سلام
یونا: سلام اقای کیم
چند ثانیه به چشماش زل زدم چشمای خیلی خوشگلی داشت(معلومه که داره)
م. یونا: یونا میخوای تا ابد اینجا بمونی برو کنار تا مهمون بیاد خونه
یونا: با.. شه
رفتم کنار و رفت داخل رو مبل نشست من اخر از همه رفتم که بشینم و یه جای خالی بیشتر نبود اونم دقیقا کنار تهیونگ بود مجبور بودم برم بشینم
ب. یونا: یونا میخوایم یه چیز خیلی مهم بهت بگم بخواتر بدهی که به اقای کیم دارم مجبور شدم قبول کنم که تو با ایشون ازدواج کنی
یونا: چـــــــــــــــی منننن
م. یونا: بله تو
یونا: ولی
ب. یونا: ولی نداره فردا میرید وسایل عروسی رو میخرید الان هم برید توی اتاق یونا تا صحبت کنید
باورم نمیشد غرق فکر بودم یه تهیونگ دستم رو گرفت و منو از سر جام بلند کرد و گفت
تهیونگ: اتاقت کدوم طرفه
منم اونو بردم سمت اتاقم وارد اتاق شدیم خیلی سرد حرف میزد هیچ احساسی تو صورت نداشت بالاخره به حرف اومد
تهیونگ: منو دوست داری
یونا: نه
تهیونگ: چرا من یعی میکنم باهات مهربون باشم ولی تو هم باید به حرف هام گوش کنی.من وقتی اولین بار تورو دیدم عاشقت شدم میدونم تو از من خوشت نمیاد ولی مطمعنم کم کم خوشت میاد
یونا: نمیدونم چی بگم
تهیونگ: خیلی خوب بیا بریم دیگه
دوباره دستم رو گرفت من بلند کرد منم بدون هیچ حرفی دنبالش رفتم
ب. یونا: خیلی خوب اینم از عروس دوماد جذاب
تهیونگ: من دیگه باید برم
ب. یونا: باشه پسرم
اینم از پارت دو
امیدوارم لذت برده باشید
همونجا خشگم زد
ب. یونا: نمیخوای بیای سلام کنی
یونا: اهااا اومدم
تهیونگ: سلام
یونا: سلام اقای کیم
چند ثانیه به چشماش زل زدم چشمای خیلی خوشگلی داشت(معلومه که داره)
م. یونا: یونا میخوای تا ابد اینجا بمونی برو کنار تا مهمون بیاد خونه
یونا: با.. شه
رفتم کنار و رفت داخل رو مبل نشست من اخر از همه رفتم که بشینم و یه جای خالی بیشتر نبود اونم دقیقا کنار تهیونگ بود مجبور بودم برم بشینم
ب. یونا: یونا میخوایم یه چیز خیلی مهم بهت بگم بخواتر بدهی که به اقای کیم دارم مجبور شدم قبول کنم که تو با ایشون ازدواج کنی
یونا: چـــــــــــــــی منننن
م. یونا: بله تو
یونا: ولی
ب. یونا: ولی نداره فردا میرید وسایل عروسی رو میخرید الان هم برید توی اتاق یونا تا صحبت کنید
باورم نمیشد غرق فکر بودم یه تهیونگ دستم رو گرفت و منو از سر جام بلند کرد و گفت
تهیونگ: اتاقت کدوم طرفه
منم اونو بردم سمت اتاقم وارد اتاق شدیم خیلی سرد حرف میزد هیچ احساسی تو صورت نداشت بالاخره به حرف اومد
تهیونگ: منو دوست داری
یونا: نه
تهیونگ: چرا من یعی میکنم باهات مهربون باشم ولی تو هم باید به حرف هام گوش کنی.من وقتی اولین بار تورو دیدم عاشقت شدم میدونم تو از من خوشت نمیاد ولی مطمعنم کم کم خوشت میاد
یونا: نمیدونم چی بگم
تهیونگ: خیلی خوب بیا بریم دیگه
دوباره دستم رو گرفت من بلند کرد منم بدون هیچ حرفی دنبالش رفتم
ب. یونا: خیلی خوب اینم از عروس دوماد جذاب
تهیونگ: من دیگه باید برم
ب. یونا: باشه پسرم
اینم از پارت دو
امیدوارم لذت برده باشید
۱۳.۶k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.