بهای قمار part 8
بهای قمار
پارت 8
لیرا به همراه یونگی سوار لیموزین شد و کنارش نشست بعد از نیم ساعت ماشین به تالار بزگی رسید که نور پردازی میشد و فواره و مجسمه اسب سرکش اونجا خودنمایی میکرد !
یونگی با تاکید حلقه ای رو از توی جیبش در اورد و به لیرا داد
¥ امروز تو قراره به عنوان نامزد من اینجا باشی ... و البته این حلقه رو هم بگیر این امریکایی ها بیشعورن به مال و اموال مردم دست میزنن !
لیرا دوباره چشم غرنه ای بهش رفت
- حالا که بیشعورم نمیام !
یونگی که فهمیده بود چه گندی زده لبشو گاز گرف و عذر خواهی کرد
لیرا حلقه رو دستش کرد و دستای سرد یونگی گرفت و از ماشین پیاده شدن ...
با راهنمایی ندیمه ها از پله ها بالا رفتن و وارد تالار شدن ، پسری با موهای خوش تراش گندمی که روی طرفی از سرش تیغ زده بود و طرح اژدهایی تتو کرده بود نزدیکشون اومد...
& سلام به زرد پوست بزرگ مین یونگی
لیرا با شنیدن کلمه زرد پوست اول کمی جا خورد توقع داشت یونگی در جوابش چیزی بگه لیرا سرشو به سمت یونگی برگردوند اما یونگی که انگار اصلا متوجه نشده بود عادی گفت
¥ سلام جان
لیرا از اقای مین شنیده بود که یونگی بیشتر عمرشو کره بوده پس تعجبی نداشت که متوجه این اصطلاح امریکایی نشه !
لیرا به اقای مین قول داده بود حواسش به یونگی باشه و الان فرصت خوبی برای اینکار بود ... در واقع کلمه زرد پوست به معنای کوچک بودن اسیایی ها شمرده میشد و خود کلمه زرد پوست یک نوع توهینه لیرا در جواب نگاهی به جان کرد و پرسید
- از کدوم خاندان هستید ؟
جان با افتخار جواب داد
& گاسپرت !
لیرا پوزخندی زد ... خاندان گاسپرت تا پنج شیش سال پیش برده بودن
لیرا با لحن تمسخر امیزی پرسید
- من خیلی دوست دارم در مورد عمارت یان بشنونم شنیدم خاندان گاسپرت قدیما بردشون بودن میشه بگید عمارتشون چه شکلی بود ؟
یونگی الان دیگه کاملا متوجه حرفای لیرا میشد و با دیدن ابروهای در هم گره خورده جان و صورت عصبانیش شونه های لیرا رو گرفت و اونو نزدیک خودش اورد
¥ عزیزم لیرا کافیه
جان بعد از چند ثانیه عصبانیتشو قورت داد و بعد پوزخندی زد
& یونگی از تو بعید بود ... باید یه زن خوش هیکل تر میگرفتی !
لیرا تو دلش خندید ، جان فکر میکرد اونا واقعا نامزدن ...
بعد جان ادامه داد
& حالا اینا رو بیخیال چند تا دختر توپ برات اماده کردم میخای بیای بریم پیششون ؟
لیرا توقعی از یونگی نداشت اون یه دختر باز بود و بی چون و چرا قبول میکرد اما اگه لیرا جای یونگی بود با قبول نمیکرد نه بخاطر اینکه لیرا اونجا بود ... بخاطر توهین های که مطمئنا به یونگی میشد و اون حتی متوجهشون هم نمیشد ...
اما یونگی در کمال ارامش جواب داد
¥ نه ممنون میخام پیش لیرا باشم
جان حرص زده از لیرا و یونگی دور شد ...
یونگی دست لیرا رو محکم تر گرفت و رفت سمت میز مشروب که چند تا مرد مافیایی با کت و شلوار های گرون قیمت دورش ایستاده بودن بنظر خیلی مسن تر از یونگی بودن ... رفت
لیرا متعجب به صحنه خیره مونده بود اون چند تا مرد با دیدن یونگی تعظیم کردن ، لیرا توی دلش پرسید امریکایی ها از کی تا حالا مثل کره ای تعظیم میکنن؟! ولی کمی بعد با فشار دست یونگی روی کمرش متوجه شد اونا هم باید تعظیم کنن ... لیرا تعظیم کوتاهی کرد و بعد رفت سمت میز مرد اول با شوق دستشو دور گردن یونگی انداخت
: پسر خیلی بزرگ شدیی ! از پدرت خیلی احوالت رو گرفتم نگفت واسه خودت مردی شدی !
لیرا تازه متوجه شده بود اونا دوستای اقای مین هستن و خیلی برای اقای مین و پسرش احترام قائلن
کمی بعد لیرا از تعریفای پیرمردی و مافیایی مردا خسته شد و بی توجه به یونگی از میز دور شد و سمت جایی رفت که خیلی سر و صدا میومد ...
پارت 8
لیرا به همراه یونگی سوار لیموزین شد و کنارش نشست بعد از نیم ساعت ماشین به تالار بزگی رسید که نور پردازی میشد و فواره و مجسمه اسب سرکش اونجا خودنمایی میکرد !
یونگی با تاکید حلقه ای رو از توی جیبش در اورد و به لیرا داد
¥ امروز تو قراره به عنوان نامزد من اینجا باشی ... و البته این حلقه رو هم بگیر این امریکایی ها بیشعورن به مال و اموال مردم دست میزنن !
لیرا دوباره چشم غرنه ای بهش رفت
- حالا که بیشعورم نمیام !
یونگی که فهمیده بود چه گندی زده لبشو گاز گرف و عذر خواهی کرد
لیرا حلقه رو دستش کرد و دستای سرد یونگی گرفت و از ماشین پیاده شدن ...
با راهنمایی ندیمه ها از پله ها بالا رفتن و وارد تالار شدن ، پسری با موهای خوش تراش گندمی که روی طرفی از سرش تیغ زده بود و طرح اژدهایی تتو کرده بود نزدیکشون اومد...
& سلام به زرد پوست بزرگ مین یونگی
لیرا با شنیدن کلمه زرد پوست اول کمی جا خورد توقع داشت یونگی در جوابش چیزی بگه لیرا سرشو به سمت یونگی برگردوند اما یونگی که انگار اصلا متوجه نشده بود عادی گفت
¥ سلام جان
لیرا از اقای مین شنیده بود که یونگی بیشتر عمرشو کره بوده پس تعجبی نداشت که متوجه این اصطلاح امریکایی نشه !
لیرا به اقای مین قول داده بود حواسش به یونگی باشه و الان فرصت خوبی برای اینکار بود ... در واقع کلمه زرد پوست به معنای کوچک بودن اسیایی ها شمرده میشد و خود کلمه زرد پوست یک نوع توهینه لیرا در جواب نگاهی به جان کرد و پرسید
- از کدوم خاندان هستید ؟
جان با افتخار جواب داد
& گاسپرت !
لیرا پوزخندی زد ... خاندان گاسپرت تا پنج شیش سال پیش برده بودن
لیرا با لحن تمسخر امیزی پرسید
- من خیلی دوست دارم در مورد عمارت یان بشنونم شنیدم خاندان گاسپرت قدیما بردشون بودن میشه بگید عمارتشون چه شکلی بود ؟
یونگی الان دیگه کاملا متوجه حرفای لیرا میشد و با دیدن ابروهای در هم گره خورده جان و صورت عصبانیش شونه های لیرا رو گرفت و اونو نزدیک خودش اورد
¥ عزیزم لیرا کافیه
جان بعد از چند ثانیه عصبانیتشو قورت داد و بعد پوزخندی زد
& یونگی از تو بعید بود ... باید یه زن خوش هیکل تر میگرفتی !
لیرا تو دلش خندید ، جان فکر میکرد اونا واقعا نامزدن ...
بعد جان ادامه داد
& حالا اینا رو بیخیال چند تا دختر توپ برات اماده کردم میخای بیای بریم پیششون ؟
لیرا توقعی از یونگی نداشت اون یه دختر باز بود و بی چون و چرا قبول میکرد اما اگه لیرا جای یونگی بود با قبول نمیکرد نه بخاطر اینکه لیرا اونجا بود ... بخاطر توهین های که مطمئنا به یونگی میشد و اون حتی متوجهشون هم نمیشد ...
اما یونگی در کمال ارامش جواب داد
¥ نه ممنون میخام پیش لیرا باشم
جان حرص زده از لیرا و یونگی دور شد ...
یونگی دست لیرا رو محکم تر گرفت و رفت سمت میز مشروب که چند تا مرد مافیایی با کت و شلوار های گرون قیمت دورش ایستاده بودن بنظر خیلی مسن تر از یونگی بودن ... رفت
لیرا متعجب به صحنه خیره مونده بود اون چند تا مرد با دیدن یونگی تعظیم کردن ، لیرا توی دلش پرسید امریکایی ها از کی تا حالا مثل کره ای تعظیم میکنن؟! ولی کمی بعد با فشار دست یونگی روی کمرش متوجه شد اونا هم باید تعظیم کنن ... لیرا تعظیم کوتاهی کرد و بعد رفت سمت میز مرد اول با شوق دستشو دور گردن یونگی انداخت
: پسر خیلی بزرگ شدیی ! از پدرت خیلی احوالت رو گرفتم نگفت واسه خودت مردی شدی !
لیرا تازه متوجه شده بود اونا دوستای اقای مین هستن و خیلی برای اقای مین و پسرش احترام قائلن
کمی بعد لیرا از تعریفای پیرمردی و مافیایی مردا خسته شد و بی توجه به یونگی از میز دور شد و سمت جایی رفت که خیلی سر و صدا میومد ...
۴۸.۵k
۱۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.