معشوقه من یک خون آشامه(۵)part
دیدم داره خون ریزی میکنه ای وای تا تونستم سرعتو زیاد کردم بردمش بیمارستان
پرستار بردش و رفت به عنوان همراهش هرجارو خواستن رو امضا کردم
علامت دکتر# علامت کامیون داره٪
٪حالش چطوره
# خوبه شما پدرشید؟
٪نه فقط کنار خیابون دیدمش اوردمش اینجا
# آهان خیل خب ایشون خوبن فقط
بهشون حمله عصبی وارد شده
بهوش اومدن اگه خواستید
میتونید ببینیدش
٪خیلی ممنون
# خواهش میکنم
رفتم پیشش
٪دخترم خوبی؟؟
_ب..ببخشید شما؟ اینجا کجاست؟
٪توی بیمارستانیم کنار جاده پیدات کردم
فکر کرده بودم مردی چه اتفاقی برات افتاده بود؟
_ن..نمیدونم چیزی یادم نمیاد
میشه برگه مرخصی بگیرید؟
٪آخه تو تازه بیدار شدی نمیشه بری
_ولی مادر بزرگم نگرانم میشه باید برم حالمم خوبه
٪صبر کن برمیگردم
کیتی ویو
چند دقیقه بعد
٪میتونی لباساتو بپوشی؟
_بله
٪پس بپوش بیرون منتظرت میمونم
_ممنون پدر جان
تعظیمی کردم و لباسامو پوشیدمو رفتم بیرون اون آقاهه منو گذاشت دم در و رفت
خیلی مرد بود
زنگ رو زدم تا در باز شد مادر بزرگم محکم بغلم کرد
تگران گفت
○تا الان کجا بودی؟؟
_عااا خب خودمم یادم نیست فقط وقتی بیدار شدم دیدم تو بیمارستان بودم
○خدای من چت شده؟خوبی؟جاییت درد میکنه
با خنده گفتم
_یاااا آروم تر نگران نباش خوبم
نفس آسوده ای کشید و گفت
○ترسوندیم
_ببخشید
○بیا تو عزیزم باید استراحت کنی
_ممنون
رفتم تو اتاقم شب بود خوابم رفت صبح که بیدار شدم
خواستم بلند شم گردنم تیر کشید
_آییی اوخ اوخ اوخ
آروم بلند شدم رفتم جلوی آینه
خدای من این چیه
دستمو روش کشیدم که مثل برق گرفته ها افتادم رو زمین
اوه خدای من دیشب....
(یه توضیح تهیونگ حافظه کیتی رو پاک کرد الانم دستشو کشید رو گردنش یادش اومد)
یعنی اون یه خون..خون آشام بود؟؟؟
لباسمو پوشیدم و رفتم دانشگاه
علامت کیتی_ علامت دوست صمیمیش~
~بههه بالاخره تشریف اوردین
_سلام خوبی؟
~چرا گرفته ای؟چیزی شده؟
_نه خوبم....
که یهو یه کسی از کنارم رد شد
یهو یاد اون پسره تو جنگل افتادم که نجاتم داد(تهیونگ)
خیلی شبیهش بود دنبالش دویدم ولی گمش کردم...
شرطام ۱۰ لایک
پارت بعدی و بعدیش خیلییی هیجان انگیزه زودتر لایک هارو برسونید
پرستار بردش و رفت به عنوان همراهش هرجارو خواستن رو امضا کردم
علامت دکتر# علامت کامیون داره٪
٪حالش چطوره
# خوبه شما پدرشید؟
٪نه فقط کنار خیابون دیدمش اوردمش اینجا
# آهان خیل خب ایشون خوبن فقط
بهشون حمله عصبی وارد شده
بهوش اومدن اگه خواستید
میتونید ببینیدش
٪خیلی ممنون
# خواهش میکنم
رفتم پیشش
٪دخترم خوبی؟؟
_ب..ببخشید شما؟ اینجا کجاست؟
٪توی بیمارستانیم کنار جاده پیدات کردم
فکر کرده بودم مردی چه اتفاقی برات افتاده بود؟
_ن..نمیدونم چیزی یادم نمیاد
میشه برگه مرخصی بگیرید؟
٪آخه تو تازه بیدار شدی نمیشه بری
_ولی مادر بزرگم نگرانم میشه باید برم حالمم خوبه
٪صبر کن برمیگردم
کیتی ویو
چند دقیقه بعد
٪میتونی لباساتو بپوشی؟
_بله
٪پس بپوش بیرون منتظرت میمونم
_ممنون پدر جان
تعظیمی کردم و لباسامو پوشیدمو رفتم بیرون اون آقاهه منو گذاشت دم در و رفت
خیلی مرد بود
زنگ رو زدم تا در باز شد مادر بزرگم محکم بغلم کرد
تگران گفت
○تا الان کجا بودی؟؟
_عااا خب خودمم یادم نیست فقط وقتی بیدار شدم دیدم تو بیمارستان بودم
○خدای من چت شده؟خوبی؟جاییت درد میکنه
با خنده گفتم
_یاااا آروم تر نگران نباش خوبم
نفس آسوده ای کشید و گفت
○ترسوندیم
_ببخشید
○بیا تو عزیزم باید استراحت کنی
_ممنون
رفتم تو اتاقم شب بود خوابم رفت صبح که بیدار شدم
خواستم بلند شم گردنم تیر کشید
_آییی اوخ اوخ اوخ
آروم بلند شدم رفتم جلوی آینه
خدای من این چیه
دستمو روش کشیدم که مثل برق گرفته ها افتادم رو زمین
اوه خدای من دیشب....
(یه توضیح تهیونگ حافظه کیتی رو پاک کرد الانم دستشو کشید رو گردنش یادش اومد)
یعنی اون یه خون..خون آشام بود؟؟؟
لباسمو پوشیدم و رفتم دانشگاه
علامت کیتی_ علامت دوست صمیمیش~
~بههه بالاخره تشریف اوردین
_سلام خوبی؟
~چرا گرفته ای؟چیزی شده؟
_نه خوبم....
که یهو یه کسی از کنارم رد شد
یهو یاد اون پسره تو جنگل افتادم که نجاتم داد(تهیونگ)
خیلی شبیهش بود دنبالش دویدم ولی گمش کردم...
شرطام ۱۰ لایک
پارت بعدی و بعدیش خیلییی هیجان انگیزه زودتر لایک هارو برسونید
۲۰.۵k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.