فیک تهیونگ سرنوشت تلخ و شیرین
Part3
ات ویو:رفتم تو اتاقم یه لباس خیلی خوشگل رو تختم بود کاشکی می تونستم بدون اجبار تنش کنم و منتظر کسی که دوستش دارم بمونم حیف....رفتم حموم و خیلی سریع اومدم بیرون موهامو سشوار کشیدم و بهشون حالت دادم بعد رفتم لباسامو پوشیدم و رفتم جلو آینه یه میکاپ لایت و ساده کردم و وقتی تموم شد رفتم پایین که زنگ در هم همون موقع خورده شد. مهمونا رسیده بودن شریک بابا با زنش اومد داخل که پشت سرش یه پسر خیلی جذاب و خوشتیپ اومد. وایستا....وایستا...ببینم این که همون پسرست که تو شرکت دیدمش و روش کراش زدم من که عاشق اینم از خدام هم هست باهاش ازدواج کنم از دستپاچگی وذوق زیاد نزدیک بود از پله ها بیوفتم پایین ولی کسی نفهمید رفتم به مامان پسره سلام دادم که مامان پسره بغلم کرد
مامان پسر:سلام عروس خوشگلم
ات:سلام خوش اومدید
بابای پسره:سلام دخترم چقدر بزگ شدی
ات:سلام مرسی(ذهن ات خب آدم رشد میکنه دیگه میخوای رشد نکنم کوچولو بمون)
پسره:سلام(سرد) این برای شماست و دسته گل رو به ات میده
مامان پسره آروم میزنه به دستش که پسره چهرش رو از یه آدم سرد تغییر میده و یه لبخند زورکی میزنه
ات:ممنونم زحمت کشیدی بفرمایید
(ذهن ات:خدایا چرا این پسره اینجوریه نکنه از من خوشش نمیاد)
پسره یا تهیونگ ویو:صبح بابام بهم گفت باید بریم خواستگاری دختر شریکش ولی من قبلا ات رو دیده بودم ولی من اصلا ازش خوشم نمیاد رفتیم خونشون یه لباس خیلی خوشگل پوشیده بود خیلی خوشگل شده بود ولی از وقتی دوست دختر قبلیم بهم خیانت کرده بود دیگه با هیچ دختری گرم نگرفتم و صمیمی نشدم
ادامه دارد.......
شرایط برای پارت بعد❤
۲۵ لایک❤
ات ویو:رفتم تو اتاقم یه لباس خیلی خوشگل رو تختم بود کاشکی می تونستم بدون اجبار تنش کنم و منتظر کسی که دوستش دارم بمونم حیف....رفتم حموم و خیلی سریع اومدم بیرون موهامو سشوار کشیدم و بهشون حالت دادم بعد رفتم لباسامو پوشیدم و رفتم جلو آینه یه میکاپ لایت و ساده کردم و وقتی تموم شد رفتم پایین که زنگ در هم همون موقع خورده شد. مهمونا رسیده بودن شریک بابا با زنش اومد داخل که پشت سرش یه پسر خیلی جذاب و خوشتیپ اومد. وایستا....وایستا...ببینم این که همون پسرست که تو شرکت دیدمش و روش کراش زدم من که عاشق اینم از خدام هم هست باهاش ازدواج کنم از دستپاچگی وذوق زیاد نزدیک بود از پله ها بیوفتم پایین ولی کسی نفهمید رفتم به مامان پسره سلام دادم که مامان پسره بغلم کرد
مامان پسر:سلام عروس خوشگلم
ات:سلام خوش اومدید
بابای پسره:سلام دخترم چقدر بزگ شدی
ات:سلام مرسی(ذهن ات خب آدم رشد میکنه دیگه میخوای رشد نکنم کوچولو بمون)
پسره:سلام(سرد) این برای شماست و دسته گل رو به ات میده
مامان پسره آروم میزنه به دستش که پسره چهرش رو از یه آدم سرد تغییر میده و یه لبخند زورکی میزنه
ات:ممنونم زحمت کشیدی بفرمایید
(ذهن ات:خدایا چرا این پسره اینجوریه نکنه از من خوشش نمیاد)
پسره یا تهیونگ ویو:صبح بابام بهم گفت باید بریم خواستگاری دختر شریکش ولی من قبلا ات رو دیده بودم ولی من اصلا ازش خوشم نمیاد رفتیم خونشون یه لباس خیلی خوشگل پوشیده بود خیلی خوشگل شده بود ولی از وقتی دوست دختر قبلیم بهم خیانت کرده بود دیگه با هیچ دختری گرم نگرفتم و صمیمی نشدم
ادامه دارد.......
شرایط برای پارت بعد❤
۲۵ لایک❤
۱۴.۳k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.