ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت ۲
جونگکوک که از چشمای قرمزش معلوم بود قاطی کرده یه مشت خابوند رو صورته پسره دست ا/ت گرفت رو برد سمت ماشین گف: از فردا یه دانشگاه دیگه میری فهمیدی ...
+اما مشکلی ندارم میتونم بمونم
_ببند (عصبانی )
/صبح/
ویو ا/ت
رفتن به جای جدید واقعا حس تخمیه هیچ همچی داشت عادی پیش میرفت رسیدیم به زنگ آخر که یهو یه آشنا دیدم اون فلیکیس بود (ا/ت و فلیکیس از بچگی باهم دوست بودن)
راستی علامت فیلیکس* اینه
* ا/ت تویی ..؟ (تعجب )
+ اووو سلام چطوریییی(خنده )
* چه خبر این روزا چطوری خوبی ..؟
(ا/ت کل ماجرا الانشو بهش توضیح داد اینکه جونگکوک بهش زور میگه و باهم به اجبار ازدواج کردن اینا حالا چرا داره بهش میگه چون بهش اعتماد داره جز دوست صمیمیشه)
* اوو چه بد البته اشکال نداره باهم کنار میاین
(خنده)
همین جوری داشتیم حرف میزدیم که یهو چشمم خورد به یه ماشینی که نه بلکه یه بادیگارد توش بود جونگکوکم بود داشت مثه سگ نگاه میکرد
ا/ت تو ذهنش : لعنتی مگه قرار نبود بادیگارد بفرستی خودت اینجا چه غلطی میکنی
+ عام دیگه باید برم بایی
فیلیکس ا/ت رو بقل کرد خدافظی کردن ا/ت رفت سمت ماشین
+ سلام (خنده مصنوعی)
_ قانون شماره۲ رو یادت رفته گفتم با هر کسی نگرد
مثه اینکه تو حالیت نیست نه..؟
+اما اون فقط یه کس عادی نبود
_ وایسا ببینم تو الان چی گفتی (عصبی)
+هیچی ..بابا (خنده )
_ خب بریم (اشاره میکنه به بادیگارد )
/ویو ظهر/
میتونی منو دمه این پاساژا پیاده کنی تا شب میام خیلی نمیمونم
_هوم
پیاده کرد ا/ت رف دنبال یه کار که بتونه ازش پول دربیاره
ساعت ها گذشت تقربیا ساعت یازده بود
ویو ا/ت
خیلی جاها رو گشتم اما نتونستم کار درستی پیدا کنم بیخیال شدم گوشیمو برداشتم میخواستم روشنش کنم زنگ بزنم به کوک که به بادیگاردش بگه بیاد دنبالم که ریدم دیدم شارژ گوشیم تموم شده
سعی کردم از یکی گوشی بگیرم زنگ بزنم
+ ببخشید میتونم با گوشیتون یه زنگ بزنم به یه فردی
علامت یارو :
: بله البته بفرمایین (گوشی رو میده بهش )
+ممنون (شماره رو میگیره )
بعد چندتا بوق بلاخره ور میداره
+الو . منم ا/ت.راستش گوشیم خاموش شده میشه الان به بادیگارتت بگی بیاد دنبالم
_ هرررر زنیکه معلوم هست کدوم گوری اصلا به ساعت نگاه کردی مگه بهت نگفتم تا ساعت ۹ بیرون نباش الان ساعت ۱۱ عه میدونی چقد بهت زنگ زدم هااا
(تند عصبی)
_ الان دقیقا کدوم گوری
(ا/ت آدرسو بهش میگه)
و.....
پایان
پارت ۲
جونگکوک که از چشمای قرمزش معلوم بود قاطی کرده یه مشت خابوند رو صورته پسره دست ا/ت گرفت رو برد سمت ماشین گف: از فردا یه دانشگاه دیگه میری فهمیدی ...
+اما مشکلی ندارم میتونم بمونم
_ببند (عصبانی )
/صبح/
ویو ا/ت
رفتن به جای جدید واقعا حس تخمیه هیچ همچی داشت عادی پیش میرفت رسیدیم به زنگ آخر که یهو یه آشنا دیدم اون فلیکیس بود (ا/ت و فلیکیس از بچگی باهم دوست بودن)
راستی علامت فیلیکس* اینه
* ا/ت تویی ..؟ (تعجب )
+ اووو سلام چطوریییی(خنده )
* چه خبر این روزا چطوری خوبی ..؟
(ا/ت کل ماجرا الانشو بهش توضیح داد اینکه جونگکوک بهش زور میگه و باهم به اجبار ازدواج کردن اینا حالا چرا داره بهش میگه چون بهش اعتماد داره جز دوست صمیمیشه)
* اوو چه بد البته اشکال نداره باهم کنار میاین
(خنده)
همین جوری داشتیم حرف میزدیم که یهو چشمم خورد به یه ماشینی که نه بلکه یه بادیگارد توش بود جونگکوکم بود داشت مثه سگ نگاه میکرد
ا/ت تو ذهنش : لعنتی مگه قرار نبود بادیگارد بفرستی خودت اینجا چه غلطی میکنی
+ عام دیگه باید برم بایی
فیلیکس ا/ت رو بقل کرد خدافظی کردن ا/ت رفت سمت ماشین
+ سلام (خنده مصنوعی)
_ قانون شماره۲ رو یادت رفته گفتم با هر کسی نگرد
مثه اینکه تو حالیت نیست نه..؟
+اما اون فقط یه کس عادی نبود
_ وایسا ببینم تو الان چی گفتی (عصبی)
+هیچی ..بابا (خنده )
_ خب بریم (اشاره میکنه به بادیگارد )
/ویو ظهر/
میتونی منو دمه این پاساژا پیاده کنی تا شب میام خیلی نمیمونم
_هوم
پیاده کرد ا/ت رف دنبال یه کار که بتونه ازش پول دربیاره
ساعت ها گذشت تقربیا ساعت یازده بود
ویو ا/ت
خیلی جاها رو گشتم اما نتونستم کار درستی پیدا کنم بیخیال شدم گوشیمو برداشتم میخواستم روشنش کنم زنگ بزنم به کوک که به بادیگاردش بگه بیاد دنبالم که ریدم دیدم شارژ گوشیم تموم شده
سعی کردم از یکی گوشی بگیرم زنگ بزنم
+ ببخشید میتونم با گوشیتون یه زنگ بزنم به یه فردی
علامت یارو :
: بله البته بفرمایین (گوشی رو میده بهش )
+ممنون (شماره رو میگیره )
بعد چندتا بوق بلاخره ور میداره
+الو . منم ا/ت.راستش گوشیم خاموش شده میشه الان به بادیگارتت بگی بیاد دنبالم
_ هرررر زنیکه معلوم هست کدوم گوری اصلا به ساعت نگاه کردی مگه بهت نگفتم تا ساعت ۹ بیرون نباش الان ساعت ۱۱ عه میدونی چقد بهت زنگ زدم هااا
(تند عصبی)
_ الان دقیقا کدوم گوری
(ا/ت آدرسو بهش میگه)
و.....
پایان
۹.۶k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.