عشق یه احساسه
پارت:۳
گیسو:
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم
ساعت ۷ بود و تا ساعت ۸ باید شرکت باشم
بلند شدم و آبی به دست و صورتم زدم
لباسام رو پوشیدم، کیفم رو برداشتم و رفتم بیرون
ویدا صبحونه رو چیده بود و رفته بود دانشگاه
سریع یه صبحونه کوچیک خوردم و ظرف هارو توی سینک گذاشتم و رفتم بیرون
سوار ماشینی شدم که هدیه پدرم بود و برام عزیز
یعنی جنسیس کوپه
سر ۱۵ مین رسیدم شرکت و ماشین رو دادم نگهبان که پارک کنه
بدون توجه به آدمایی که بهم میرسیدن سلام میکردن وارد آسانسور شدم
طبقه ۱۰ یعنی آخرین طبقه رو زدم و منتظر موندم
منشی با دیدنم از جا بلند شد
ستاره.. سلام خانم
_سلام
وارد اتاقم شدم و ستاره هم پشت سرم اومد
ستاره.. لطفاً این پرونده هارو امضا کنید که سفارش هارو ارسال کنیم
سرم رو تکون دادم که رفت بیرون
∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞
ساعت ۳ بود که از شرکت زدم بیرون
ویدا زنگ زده بود برم دنبالش
دم دانشگاه که رسیدم زنگ زدم بیاد بیرون
سی ثانیه نشد که اومد
×سلام اجی جونم
_سلام ویدا خانم درس خون
آروم خندید
لایک و کامنت یادت نره گلم🙃🙂🙃❤️❤️❤️
گیسو:
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم
ساعت ۷ بود و تا ساعت ۸ باید شرکت باشم
بلند شدم و آبی به دست و صورتم زدم
لباسام رو پوشیدم، کیفم رو برداشتم و رفتم بیرون
ویدا صبحونه رو چیده بود و رفته بود دانشگاه
سریع یه صبحونه کوچیک خوردم و ظرف هارو توی سینک گذاشتم و رفتم بیرون
سوار ماشینی شدم که هدیه پدرم بود و برام عزیز
یعنی جنسیس کوپه
سر ۱۵ مین رسیدم شرکت و ماشین رو دادم نگهبان که پارک کنه
بدون توجه به آدمایی که بهم میرسیدن سلام میکردن وارد آسانسور شدم
طبقه ۱۰ یعنی آخرین طبقه رو زدم و منتظر موندم
منشی با دیدنم از جا بلند شد
ستاره.. سلام خانم
_سلام
وارد اتاقم شدم و ستاره هم پشت سرم اومد
ستاره.. لطفاً این پرونده هارو امضا کنید که سفارش هارو ارسال کنیم
سرم رو تکون دادم که رفت بیرون
∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞
ساعت ۳ بود که از شرکت زدم بیرون
ویدا زنگ زده بود برم دنبالش
دم دانشگاه که رسیدم زنگ زدم بیاد بیرون
سی ثانیه نشد که اومد
×سلام اجی جونم
_سلام ویدا خانم درس خون
آروم خندید
لایک و کامنت یادت نره گلم🙃🙂🙃❤️❤️❤️
۲.۸k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.