عاشق شدن part⁴⁶
تهیونگ
وقتی بهش گفتم هیچی نگفت و رفت آشپزخونه تا آب بخوره این یعنی چی پس چرا بهم سیلی نزد
ویو ا.ت
اوف الان بهش چی بگم چجوری بگم. ک منم دوسش دارم خیلی سخته رفتم پیش تهیونگ. تهیونگ نشسته بود و با بطب ک داشتیم باهاش بازی میکردیم ور میرفت. سریع رفتمپیششو
ا.ت:منم همون حسی ک تو بهم داریو دارم*خیلی تند
بعد بدو بدو رفتم تو اتاق و درو قفل کردم صورتم قرمز شده بود و قلبم تند تند میزد
ویو تهیونگ
چی اون الان چی گف رفتم سمت در اتاق ولی قفل بود در زدم
تق تق تق
تهیونگ:ا.ت درو باز کن
ا.ت:........
تهیونگ:ا.ت من واقعا دوست دارم
درو باز کردو اومد بیرون
ا.ت:منم همینطور. البته فک کنم(خیلی از خداتم باشه)
رفتم سمتش و بغلش کردم تونم بغلم کرد
تهیونگ:بهتره بخوابیم دیگ
ا.ت:بخوابیم*تعجب
تهیونگ:منظورم اینه ک بریم بگیریم بخوابیم، ،، بخوابیم
ا.ت:آها باشه *لبخند
بعد رفتیم رو تخت و دراز کشیدیم رفتم سمتش و از پشت بغلش کردم بعد خوابیدیم
هرکی لایک نکنه جاش وسط بهشته
.
.
تنهای تنها 😈
❤️🔙🩶
وقتی بهش گفتم هیچی نگفت و رفت آشپزخونه تا آب بخوره این یعنی چی پس چرا بهم سیلی نزد
ویو ا.ت
اوف الان بهش چی بگم چجوری بگم. ک منم دوسش دارم خیلی سخته رفتم پیش تهیونگ. تهیونگ نشسته بود و با بطب ک داشتیم باهاش بازی میکردیم ور میرفت. سریع رفتمپیششو
ا.ت:منم همون حسی ک تو بهم داریو دارم*خیلی تند
بعد بدو بدو رفتم تو اتاق و درو قفل کردم صورتم قرمز شده بود و قلبم تند تند میزد
ویو تهیونگ
چی اون الان چی گف رفتم سمت در اتاق ولی قفل بود در زدم
تق تق تق
تهیونگ:ا.ت درو باز کن
ا.ت:........
تهیونگ:ا.ت من واقعا دوست دارم
درو باز کردو اومد بیرون
ا.ت:منم همینطور. البته فک کنم(خیلی از خداتم باشه)
رفتم سمتش و بغلش کردم تونم بغلم کرد
تهیونگ:بهتره بخوابیم دیگ
ا.ت:بخوابیم*تعجب
تهیونگ:منظورم اینه ک بریم بگیریم بخوابیم، ،، بخوابیم
ا.ت:آها باشه *لبخند
بعد رفتیم رو تخت و دراز کشیدیم رفتم سمتش و از پشت بغلش کردم بعد خوابیدیم
هرکی لایک نکنه جاش وسط بهشته
.
.
تنهای تنها 😈
❤️🔙🩶
۱۰.۰k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.