عشق دردناک پارت 8
به کل از ویلای جونگکوک دور شدیم به خیابان های زیبای سئول نگاه میکردم خدارو شکر جونگکوک حداقل میزاره هر چقد میخوام بیرون باشم یا بگردم البته براشم اصلا مهم نیست حتی اگه بمیرم چون میتونه بیشتر با اون دختره پول پرست خوش بگزرونه و الان صدای خنده هاشون همه جا رو گرفته وقتی حتی از اتاقم بیرون میام نگاه خدمت کار ها رو روی خودم حس میکنم که با ترحم نگاهم میکنن این چیزیه که عصبیم میکنه٫٫ ترحم ٫٫ چون این حس کاری میکنه که خودم رو به چشم یه بد بخت بیچاره ببینم جونگکوک با اینکه تا حالا دوبار بهم گفته که اگه میخوام میتونم طلاق بگیرم اما بازم به خاطر عشقم بهش نمیتونم اومید وارم که این دختره هم یه دوست داشتن چند وقته و پوچ باشه
ماشین ایستاد و فرانک مثل همیشه پیاده شد و در رو برام یاز کرد و با احترام یکم خم شد که دستم رو زیر چونه اش گذاشتم سرشوبلند کردم که با تعجب چشم های گرد نگاهم کرد
تا حالا هزار بار بهش گفتم که جلوم خم نشو چون بدم میاد بقیه جلوم خم بشن اما اون بازهم اینقدر با احترامه
ا.ت: فرانک چند بار تا حالا بهت گفتم
ارام گفتم و دستم رو روی شونه اش گذاشتم
فرانک:معذرت میخوام خانم مطمئن میشم تکرار نشه وقت میبره که عادت کنم
وقتی اینو گفت چند بار خم شد که
دستم و از شونه اش پایین اوردم و با اخم گفتم
ا.ت:انگار میخوای ازت متنفر بشم
زود به چشمام نگاه کرد
فرانک:خیر خانم
از کنارش رد شدم و گفتم
ا.ت: پس دست از این رسمی بازی هات بردار لطفاً
به سمت خونه سونا دوست بچه گیم رفتم و چند بار در زدم که بعد چند دقیقه در باز شد و سونا خواب الود جلو در بود وقتی دید منم انگار فهمید باز چی شده که کشیدتم داخل و در رو بست بعد بغ*لم کرد منم متقابلاً بغ*لش کردم و شروع کردم له گریه کردن نگران گفت
سونا:چی شده عزیزم باز اون جونگکوک عو*ضی ازیتت کرده
ا.ت: اون باز دیروز ک....
خواستم بگم اما بغض اجازه نداد که گفت
سونا: بیا عزیزم بریم بشینیم همه چیز رو برام تعریف کن
سر تکون دادم به سمت مبل ها رفتیم و نشستیم
سونا:بگو ا.ت ببینم باز چیکار کرده
نفسی کشیدم و با گریه اتفاقات دیروز رو براش تعریف کردم چند تا دستمال کاغذی بهم داد و عصبی گفت
سونا: واقعا ا.ت من نمیدونم تو به کجای این زندگی نکبت بارت دل بستی طلاق بگیر خودتو راحت کن تو واقعا داری خودتو ازیت میکنی بابا گور شراکت دوسال گذشته بدون ازدواج شما هم شراکت وجود داره
همین طور که اشک هاموپاک میکردم گفتم
ا.ت:عاشقشم سونا تو نمیدونی عشق چیه
عصبی گفت
سونا: اره من نمیدونم ....نمیدونم عشق چیه اما دلیل نمیشه که به اسم عاشقشم عاشقشم خودتو بد بخت کنی اگه یه روز زیر دستش جو*ن دادی چی
کلافه از حرفای همیشگی گفتم
ا.ت: میدونم میدونم دیونگیه اما چیکارکنم اون خودشم میدونه که دوستش دارم به خاط همین میخواد با ابن کاراش عذابم بده اما من منتظرش میمونم
عصبی داد زد
سونا:....
ماشین ایستاد و فرانک مثل همیشه پیاده شد و در رو برام یاز کرد و با احترام یکم خم شد که دستم رو زیر چونه اش گذاشتم سرشوبلند کردم که با تعجب چشم های گرد نگاهم کرد
تا حالا هزار بار بهش گفتم که جلوم خم نشو چون بدم میاد بقیه جلوم خم بشن اما اون بازهم اینقدر با احترامه
ا.ت: فرانک چند بار تا حالا بهت گفتم
ارام گفتم و دستم رو روی شونه اش گذاشتم
فرانک:معذرت میخوام خانم مطمئن میشم تکرار نشه وقت میبره که عادت کنم
وقتی اینو گفت چند بار خم شد که
دستم و از شونه اش پایین اوردم و با اخم گفتم
ا.ت:انگار میخوای ازت متنفر بشم
زود به چشمام نگاه کرد
فرانک:خیر خانم
از کنارش رد شدم و گفتم
ا.ت: پس دست از این رسمی بازی هات بردار لطفاً
به سمت خونه سونا دوست بچه گیم رفتم و چند بار در زدم که بعد چند دقیقه در باز شد و سونا خواب الود جلو در بود وقتی دید منم انگار فهمید باز چی شده که کشیدتم داخل و در رو بست بعد بغ*لم کرد منم متقابلاً بغ*لش کردم و شروع کردم له گریه کردن نگران گفت
سونا:چی شده عزیزم باز اون جونگکوک عو*ضی ازیتت کرده
ا.ت: اون باز دیروز ک....
خواستم بگم اما بغض اجازه نداد که گفت
سونا: بیا عزیزم بریم بشینیم همه چیز رو برام تعریف کن
سر تکون دادم به سمت مبل ها رفتیم و نشستیم
سونا:بگو ا.ت ببینم باز چیکار کرده
نفسی کشیدم و با گریه اتفاقات دیروز رو براش تعریف کردم چند تا دستمال کاغذی بهم داد و عصبی گفت
سونا: واقعا ا.ت من نمیدونم تو به کجای این زندگی نکبت بارت دل بستی طلاق بگیر خودتو راحت کن تو واقعا داری خودتو ازیت میکنی بابا گور شراکت دوسال گذشته بدون ازدواج شما هم شراکت وجود داره
همین طور که اشک هاموپاک میکردم گفتم
ا.ت:عاشقشم سونا تو نمیدونی عشق چیه
عصبی گفت
سونا: اره من نمیدونم ....نمیدونم عشق چیه اما دلیل نمیشه که به اسم عاشقشم عاشقشم خودتو بد بخت کنی اگه یه روز زیر دستش جو*ن دادی چی
کلافه از حرفای همیشگی گفتم
ا.ت: میدونم میدونم دیونگیه اما چیکارکنم اون خودشم میدونه که دوستش دارم به خاط همین میخواد با ابن کاراش عذابم بده اما من منتظرش میمونم
عصبی داد زد
سونا:....
۲۶.۹k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.