ادامه...
ادامه...
ات چشماش بسته شده بود و املی داشت گریه میکرد
دویدم سمت تخت ات
با فریاد دکتر و صدا زدم
همه داشتیم ات رو صدا میکردیم ک چشماشو باز کنه
ته: ات عمو لطفن چشاتو باز کن
دکتر اومد و منو از تخت جدا کرد
دکتر: لطفن بیرون باشین.
رفتیم بیرون از اتاق که رانگ رو دیدیم داره با دویدن خودش رو به ماها میرسونه
وقتی رسید نفس نفس میزد ولی گفت
رانگ: عمو ات چیشده؟هان
شوگا دست گذاشت رو شونه پسرش گفت
شوگا: آروم باش رانگ
رانگ: بابا چیشده هان...عمو جین شما بگید
هیچکس چیزی نمیگفت...رانگ کلافه شد
دکتر از اتاق اومد بیرون
رفتم سمتش ترس داشتم...ترس نداشتن ات رو
مثل دفعه قبل نرفتیم سمتش اروم و با ترس
دکتر: نگران نباشید حالش خوبه...فقط دخترتون مریضی قلبی داره؟
+بله قلبش یکم مشکل داره
دکتر: بخاطر فشار و استرس و هیجان بوده قلبش اذیت شده لطفن برای دختر خودتون هم که شده مراعات کنید
همه باهم باشه ایی گفتیم که دکتر کرکاش از هماهنگیمون ریخت ولی رفت...
نیک: ولم کننن
برگشتیم که با صحنه دعوای رانگ و نیک مواجه شدیم
رانگ: توی عوضی باعث و بانیه این اتفاقی آره
بلایی سر ات بیاد خودم دار میزنمت
نیک: ات عشق منه دوس دختر منه کیه توعهههه
هاننن
رانگ: نفس منه
نیک: دیر اومدی چون مال منه
رانگ:نمیدَم یک تارِ موشو بهِ هیچ اَحدُ ناسیِ(با پوزخند)
رفتیم از هم جداشون کردیم
هیچکس باورش نمیشد رانگ عاشق ات باشه
رانگ: ببین همین الان گمشو برو چون اگه بلایی سر ات بیاد اتیش میزنمت شیرفهم شدی؟
نیک: نمیرم تا خود ات نگه نمیرم...چرا باید برم وقتی اونم منو میخاد
رانگ: اون تورو بخاد من خودم نابود میکنمم جفتتون رو
بعد بدون این که مهلتی برای کاری به مابده رف
شوگا: من از همین الان میگم چیزی راجب اینایی که میگفت نمیدونم
+هعی خداااا دیوونه شدم
جین: بچه به عموش کشیده عاشق پیشه زیاد داره.
(شوگا،ته،کوک،هوپی،نامجون،جیمین:ما کشکیم:/)
نیک: من ات رو ول نمیکنم اینو بهتون میفهمونم
ته: ببین اون مشته رو یادته این دفعه همچنین میزنمت که دردش بیشتر از اون باشه د پلشت رانگ اومد دیه
توهم زیادی گوه بخوری خودم بجای رانگ میکشمت
تا خواست چیزی بگه نیک گفتم
+برو...
به حرفم گوش کرد و رفت.
نیمساعتیازرفتننیکمیگذشتکه...
ات چشماش بسته شده بود و املی داشت گریه میکرد
دویدم سمت تخت ات
با فریاد دکتر و صدا زدم
همه داشتیم ات رو صدا میکردیم ک چشماشو باز کنه
ته: ات عمو لطفن چشاتو باز کن
دکتر اومد و منو از تخت جدا کرد
دکتر: لطفن بیرون باشین.
رفتیم بیرون از اتاق که رانگ رو دیدیم داره با دویدن خودش رو به ماها میرسونه
وقتی رسید نفس نفس میزد ولی گفت
رانگ: عمو ات چیشده؟هان
شوگا دست گذاشت رو شونه پسرش گفت
شوگا: آروم باش رانگ
رانگ: بابا چیشده هان...عمو جین شما بگید
هیچکس چیزی نمیگفت...رانگ کلافه شد
دکتر از اتاق اومد بیرون
رفتم سمتش ترس داشتم...ترس نداشتن ات رو
مثل دفعه قبل نرفتیم سمتش اروم و با ترس
دکتر: نگران نباشید حالش خوبه...فقط دخترتون مریضی قلبی داره؟
+بله قلبش یکم مشکل داره
دکتر: بخاطر فشار و استرس و هیجان بوده قلبش اذیت شده لطفن برای دختر خودتون هم که شده مراعات کنید
همه باهم باشه ایی گفتیم که دکتر کرکاش از هماهنگیمون ریخت ولی رفت...
نیک: ولم کننن
برگشتیم که با صحنه دعوای رانگ و نیک مواجه شدیم
رانگ: توی عوضی باعث و بانیه این اتفاقی آره
بلایی سر ات بیاد خودم دار میزنمت
نیک: ات عشق منه دوس دختر منه کیه توعهههه
هاننن
رانگ: نفس منه
نیک: دیر اومدی چون مال منه
رانگ:نمیدَم یک تارِ موشو بهِ هیچ اَحدُ ناسیِ(با پوزخند)
رفتیم از هم جداشون کردیم
هیچکس باورش نمیشد رانگ عاشق ات باشه
رانگ: ببین همین الان گمشو برو چون اگه بلایی سر ات بیاد اتیش میزنمت شیرفهم شدی؟
نیک: نمیرم تا خود ات نگه نمیرم...چرا باید برم وقتی اونم منو میخاد
رانگ: اون تورو بخاد من خودم نابود میکنمم جفتتون رو
بعد بدون این که مهلتی برای کاری به مابده رف
شوگا: من از همین الان میگم چیزی راجب اینایی که میگفت نمیدونم
+هعی خداااا دیوونه شدم
جین: بچه به عموش کشیده عاشق پیشه زیاد داره.
(شوگا،ته،کوک،هوپی،نامجون،جیمین:ما کشکیم:/)
نیک: من ات رو ول نمیکنم اینو بهتون میفهمونم
ته: ببین اون مشته رو یادته این دفعه همچنین میزنمت که دردش بیشتر از اون باشه د پلشت رانگ اومد دیه
توهم زیادی گوه بخوری خودم بجای رانگ میکشمت
تا خواست چیزی بگه نیک گفتم
+برو...
به حرفم گوش کرد و رفت.
نیمساعتیازرفتننیکمیگذشتکه...
۱۵.۰k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.