𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞³⁰
𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞³⁰
ات:---
جیمین:---
ات: ببخشید
ابروشو بالا انداخت و گفت آفرین الان شد!.....یعنی اون اصلا از اتفاق دیشب نمیترسه...اون قت.ل؟...
ات: جیمین...میبرنت زندان؟
اول ساکت موند و بعد چند ثانیه حرف زد...چهره غمگینی گرفته بود...
جیمین: نمی....نمیدونم*تردید*
با مطمئن نبودنش کل ب.دنم به لرزه افتاد...تقصیر منه...مطمئنم تقصیر منه...اون ولم میکنه......با تموم این فکرا قلبم بیشتر تیر میکشید...بغضم بیشتر سنگینی میکرد....مغزم بیشتر ادعای سلطنت میکرد...شونه هام سنگین تر و چشمام پر تر میشد..... یه لحــظــه هایــی تو زندگی هست که قلبت تند تند میتبه....برآورده کردن تموم خواسته و انتظارات برای یه دختر زیادی سخته...تموم این بار سنگین برای یه دختر خیلی دردناکه...چرا چرا باید تاوان این همه بدبختی منو چشمام بِدن؟..............من تو دنیا فقط یه زندگی....عادی....خواستم.........فقط همین.... میــدونـــی چـیـه؟
چـــیز خـاصــی نــیــست فـقـط یـــکم خستــم از زندگـی
یـکم میخوام بـــخوابم یـــکــم مـــیـــخــوام نـــبـــاشم.........همین.......
راه رفتن را یاد گرفتیم
تا دویدن را بلد شویم
دویدن را یاد گرفتیم
تاراهی برای زودتر رسیدن بیابیم
دویدیم و دویدیم و دویدیم
بی آنکه بدانیم سهم ما از زندگی
فقط دویدن بود نه رسیدن.........
اشکام سرازیر شد...مثل تکه های مروارید و الماس میریخت.....ناخواسته خودمو به آغوشش هدایت کردم.....تا بیچارگی هایم تقسیم شود....گریه فقط گریه میکردم...مگه گریه کردن چقد وزن داره که باهاش انقد سبک میشم؟.....
ات: جیمین هق هق خواهش میکنم*گریه*ولم.....نکن هق....تو به خاطر منه که این جوری شدی... هق ب...بخشید جیمین............
ویو جیمین
سبک کن....خودتو سبک کن...این راه چارست...
جیمین: اتفاقی هم برای من نیافته تو خودتو....میک.شی............
ات:---
جیمین:---
ات: ببخشید
ابروشو بالا انداخت و گفت آفرین الان شد!.....یعنی اون اصلا از اتفاق دیشب نمیترسه...اون قت.ل؟...
ات: جیمین...میبرنت زندان؟
اول ساکت موند و بعد چند ثانیه حرف زد...چهره غمگینی گرفته بود...
جیمین: نمی....نمیدونم*تردید*
با مطمئن نبودنش کل ب.دنم به لرزه افتاد...تقصیر منه...مطمئنم تقصیر منه...اون ولم میکنه......با تموم این فکرا قلبم بیشتر تیر میکشید...بغضم بیشتر سنگینی میکرد....مغزم بیشتر ادعای سلطنت میکرد...شونه هام سنگین تر و چشمام پر تر میشد..... یه لحــظــه هایــی تو زندگی هست که قلبت تند تند میتبه....برآورده کردن تموم خواسته و انتظارات برای یه دختر زیادی سخته...تموم این بار سنگین برای یه دختر خیلی دردناکه...چرا چرا باید تاوان این همه بدبختی منو چشمام بِدن؟..............من تو دنیا فقط یه زندگی....عادی....خواستم.........فقط همین.... میــدونـــی چـیـه؟
چـــیز خـاصــی نــیــست فـقـط یـــکم خستــم از زندگـی
یـکم میخوام بـــخوابم یـــکــم مـــیـــخــوام نـــبـــاشم.........همین.......
راه رفتن را یاد گرفتیم
تا دویدن را بلد شویم
دویدن را یاد گرفتیم
تاراهی برای زودتر رسیدن بیابیم
دویدیم و دویدیم و دویدیم
بی آنکه بدانیم سهم ما از زندگی
فقط دویدن بود نه رسیدن.........
اشکام سرازیر شد...مثل تکه های مروارید و الماس میریخت.....ناخواسته خودمو به آغوشش هدایت کردم.....تا بیچارگی هایم تقسیم شود....گریه فقط گریه میکردم...مگه گریه کردن چقد وزن داره که باهاش انقد سبک میشم؟.....
ات: جیمین هق هق خواهش میکنم*گریه*ولم.....نکن هق....تو به خاطر منه که این جوری شدی... هق ب...بخشید جیمین............
ویو جیمین
سبک کن....خودتو سبک کن...این راه چارست...
جیمین: اتفاقی هم برای من نیافته تو خودتو....میک.شی............
۱۰.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.