عضو هشتم بی تی اس پارت ۲۰
بایول:پسرا؟پسرااااا؟پِسَ.....جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ ، تو اینجا چیکار میکنی؟ پسرا کجان؟
جون وو : اونارو بردم یه جایی که تو باید اونجا باشی.....
بایول:(داره لود میشه) تو...تو چه غلطی کردی؟
جون وو: زودباش برو نجاتشون بده (پوزخند)
بایول ویو
زود سوار ماشین شدم ، بادیگاردتمو از ماشین پیاده کردم خودم نشستم پشت فرمون و راه افتادم ، هیچ اتفاقی نباید براشون بیوفته ، جلوی ایستگاه پلیس نگه داشتم و رفتم داخل ، چندتا اسلحه برداشتم رفتم سمت اون کارخونه متروکه کوفتی ، وقتی رسیدم چیزی که میدیدم و باور نمیکردم ، کلی پلیس روی زمین افتاده بودن و غرق خون بودن ، تا حد امکان نامحسوس رفتم داخل کارخونه ، صدای داد و کمک گفتن همه جارو گرفته بود ، طبقه اخر ، همونجان ، داشتم میرفتم بالا ، چند نفرو دیدم رفتم جلو ، میخواستم یه لگد تو شکمش خالی کنم ولی همینجوری داشت نگام میکرد ، (........(صدای جیرجیرک )........) یه لگد تو شکمش خالی کردم و راه افتادم ، و بلاخره ، طبقه اخر ، رفتم سمتشون
اون یارو مافیاعه:به به ببین کی اینجاست (از پشت سر بایول)
بایول:چه عجب بلاخره خودتو نشون دادی
مافیاعه: من همیشه تو صحنه بودم ، تو منو پیدا نکردی (بایول توی همون حالت رو به اعضا داشت با اون یاروعه حرف میزد
بایول:چی؟ (برگشت سمتش) ......یو...یوری ؟ چرا اینکارو کردی
یوری : تو یه احمقی ، چطوری نفهمیدی خیر سرت پلیسی.... اوپس ، نکنه به اونه نگفتی ، لو دادم؟ (دهن اعضا رو با چسب بسته بودن)
بایول: ولی تو..... رزومتو به من دادی (نیشخند) یادت نیست
یوری: 😧😧من....(بایول بهش شلیک کرد)
بایول ویو
تفنگ رو کنار انداختم و رفتم سمت اعضا دهنشون و باز کردم و رفتم سمت دست و پاشون ، همینجوری که داشتم دستاشون باز میکردم......
تهیونگ:چطور تونستی بهمون نگی؟
کوک:از اولشم مشکوک میزدی
جیمین:الان تو یه قاتلی؟
(بایول دست و پاشون و باز کرد)
یونگی:میشه توضیح بدی چرا اینکارو کردی بایول؟ البته اگه اسم واقعیت بایول باشه !
بایول: من ، معذرت میخوام که بهتون نگفتم ، ولی الان که حالتون خوبه ، بهتر نیست بریم؟ (بغض و لبخند)
نامجون:درسته بهتره بریم !
کوک:چرا باید با یه قاتل یجا باشیم ؟
بایول:خب شما میتونید برید م...من بعدا میام ، یه کار دیگه هم دارم
تهیونگ:یه قتل دیگه؟
بایول:نه (بغض سگی) فقط باید با یه نفر حرف بزنم ، همین
یونگی : امیدوارم دیگه نبینمت(رفت)
کوک:همچنین (به بایول یه طعنه زدو رفت)
راوی : بقیه هم رفتن و فقط بایول و نام موندن
نامجون:ببخشید ، اونا زیاده روی کردن
بایول: نه اشکالی نداره حق دارن ، من فردا میخوام استعفا بدم
نام:برای چی ؟ هیچکس نمیفهمه نگران نباش
بایول:بحث اون نیست ، اعضا دیگه نمیتونن با من مثل قبل بشن.....من دیگه میرم ، باید به یه نفر حرف بزنم
ادامه تو کامنت
جون وو : اونارو بردم یه جایی که تو باید اونجا باشی.....
بایول:(داره لود میشه) تو...تو چه غلطی کردی؟
جون وو: زودباش برو نجاتشون بده (پوزخند)
بایول ویو
زود سوار ماشین شدم ، بادیگاردتمو از ماشین پیاده کردم خودم نشستم پشت فرمون و راه افتادم ، هیچ اتفاقی نباید براشون بیوفته ، جلوی ایستگاه پلیس نگه داشتم و رفتم داخل ، چندتا اسلحه برداشتم رفتم سمت اون کارخونه متروکه کوفتی ، وقتی رسیدم چیزی که میدیدم و باور نمیکردم ، کلی پلیس روی زمین افتاده بودن و غرق خون بودن ، تا حد امکان نامحسوس رفتم داخل کارخونه ، صدای داد و کمک گفتن همه جارو گرفته بود ، طبقه اخر ، همونجان ، داشتم میرفتم بالا ، چند نفرو دیدم رفتم جلو ، میخواستم یه لگد تو شکمش خالی کنم ولی همینجوری داشت نگام میکرد ، (........(صدای جیرجیرک )........) یه لگد تو شکمش خالی کردم و راه افتادم ، و بلاخره ، طبقه اخر ، رفتم سمتشون
اون یارو مافیاعه:به به ببین کی اینجاست (از پشت سر بایول)
بایول:چه عجب بلاخره خودتو نشون دادی
مافیاعه: من همیشه تو صحنه بودم ، تو منو پیدا نکردی (بایول توی همون حالت رو به اعضا داشت با اون یاروعه حرف میزد
بایول:چی؟ (برگشت سمتش) ......یو...یوری ؟ چرا اینکارو کردی
یوری : تو یه احمقی ، چطوری نفهمیدی خیر سرت پلیسی.... اوپس ، نکنه به اونه نگفتی ، لو دادم؟ (دهن اعضا رو با چسب بسته بودن)
بایول: ولی تو..... رزومتو به من دادی (نیشخند) یادت نیست
یوری: 😧😧من....(بایول بهش شلیک کرد)
بایول ویو
تفنگ رو کنار انداختم و رفتم سمت اعضا دهنشون و باز کردم و رفتم سمت دست و پاشون ، همینجوری که داشتم دستاشون باز میکردم......
تهیونگ:چطور تونستی بهمون نگی؟
کوک:از اولشم مشکوک میزدی
جیمین:الان تو یه قاتلی؟
(بایول دست و پاشون و باز کرد)
یونگی:میشه توضیح بدی چرا اینکارو کردی بایول؟ البته اگه اسم واقعیت بایول باشه !
بایول: من ، معذرت میخوام که بهتون نگفتم ، ولی الان که حالتون خوبه ، بهتر نیست بریم؟ (بغض و لبخند)
نامجون:درسته بهتره بریم !
کوک:چرا باید با یه قاتل یجا باشیم ؟
بایول:خب شما میتونید برید م...من بعدا میام ، یه کار دیگه هم دارم
تهیونگ:یه قتل دیگه؟
بایول:نه (بغض سگی) فقط باید با یه نفر حرف بزنم ، همین
یونگی : امیدوارم دیگه نبینمت(رفت)
کوک:همچنین (به بایول یه طعنه زدو رفت)
راوی : بقیه هم رفتن و فقط بایول و نام موندن
نامجون:ببخشید ، اونا زیاده روی کردن
بایول: نه اشکالی نداره حق دارن ، من فردا میخوام استعفا بدم
نام:برای چی ؟ هیچکس نمیفهمه نگران نباش
بایول:بحث اون نیست ، اعضا دیگه نمیتونن با من مثل قبل بشن.....من دیگه میرم ، باید به یه نفر حرف بزنم
ادامه تو کامنت
۲.۷k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.