(عشق در مدرسه) پارت ۱۳
فورا از اونجا رفتم واییی چرا قلبم داره از سینم بیرون میزنع مرتیکه الدنگ فک کرده کیه اسکل خنگ من آدم کمی نیستم(اداشو درآورد)
از زبان ته
وایییی من چرا اینجوری شدم چرا قلبم داره از سینم بیرون میزنع دست گذاشتم رو قلبم لامصب تو چرا اینقدر تند میزنی آخه این دختره چی داره مگه که هر وقت میاد جلوم باید اینجوری بشم من نکنه واییی نه نکنه عاشقش شده باشم ای خدا وای یعنی من عاشقش شدم تا حالا هیچ دختری اینقدر بهم استرس وارد نمیکرد آهه ولش کن بهتره برم به کارام برسم
****
پرش زمانی به شب
از زبان ات:
با توجه به سری هوا یه هودی گرم سبز پوشیدم با یه شلوار جین آبی که یکم
زخمی بود و پاهام پیدا بود موهای بلندم و بازگذاشتم تا روی باسنم بود یه خط چشم با یه رژ خیلی کم رنگ براق زدم و رفتم بیرون از اتاق ارباب هم آماده بود وایییی عررررر چقدر جذاب شده بود رو مبل نشسته بود و داشت مشروب میخورد منو دید اومد سمتم از سر تا پاهامو یه نگاه کرد
+آماده ای
_بله ارباب
+خوبه بریم ولی شلوارت.....
_برم عوض کنم
+چرا میپری وسط حرفم (اخم)
_ب...ببخشید ارباب
+حالا وقت ندارم بعدا به حسابت میرسم
بعد اومد نزدیک تر و مث وحشی ها لبامو بوسید که خیس شدن و بعد رفتیم بیرون از عمارت واییی هوا سرد بود سوار ماشین شدیم و راه افتادیم رسیدیم عمارت بابام پیاده شدیم و رفتیم داخل رفتم سمت مامانم و محکم بغلش کردم و بعد رفتم پیش بابام اونم بغل کردم بغضم داشت خفم میکرد نمیتونستم حرف بزنم ولی جلوی خودمو گرفته بودم که یهو تهیونگ گفت
+خب عزیزم بیا پیش من
_باشه
نشستیم رو کاناپه من کنار تهیونگ بودم
و اونم دستشو دور کمرم حلقه کرده بود تو بغلش بودم دیگه چه حس خوبی بهم میداد کاش همیشه همینجوری مهربون باشه نه فقط جلوی مامان بابام اونم الکی من میخوام واقعی دوستم داشته باشه بعد دو ساعت حرف زدن دیگه وقت رفتن شد
+خب عزیزم بریم دیگه
_اره ددی بریم
~ددی(تعجب)
+خب آره منو ات همو خیلی دوست داریم مگه نه عشقم
_اره عزیزم همینطوره
£خوبه که اینقدر همو دوست دارین
+اوهوم
تهیونگ سر ات رو بوسید و بعد بلند شدن که برن
از مامان باباش خدافظی کرد و با تهیونگ از عمارت زدن بیرون هوا سرد تر شده بود ات خیلی سردش بود به تهیونگ نزدیک شد و بغلش کرد
+چیکار میکنی ولم کن
_وایییی خیلی سرده
+خب من چیکار کنم
_فقط چند دقیقه همینطوری بمون لطفا تهیونگ
+تهیونگ(عصبی)
_خب چیزه یعنی ارباب
+دختره هرزه
یکی محکم زد تو صورت ات که لبش پاره شد و خون اومد اشکاش هم گونه های سرخشو که ازشدت سرما قرمز شده بود خیس کرد
+بار اخرته منو به اسم صدا میزنی بهت گفتم عشقم دور برت داشته هرزه کوچولو (عصبی)
_ب...ببخشید(گریه)
+خفه شو گریه نکن(داد)
_چ...چشم ارباب
از زبان ته
وایییی من چرا اینجوری شدم چرا قلبم داره از سینم بیرون میزنع دست گذاشتم رو قلبم لامصب تو چرا اینقدر تند میزنی آخه این دختره چی داره مگه که هر وقت میاد جلوم باید اینجوری بشم من نکنه واییی نه نکنه عاشقش شده باشم ای خدا وای یعنی من عاشقش شدم تا حالا هیچ دختری اینقدر بهم استرس وارد نمیکرد آهه ولش کن بهتره برم به کارام برسم
****
پرش زمانی به شب
از زبان ات:
با توجه به سری هوا یه هودی گرم سبز پوشیدم با یه شلوار جین آبی که یکم
زخمی بود و پاهام پیدا بود موهای بلندم و بازگذاشتم تا روی باسنم بود یه خط چشم با یه رژ خیلی کم رنگ براق زدم و رفتم بیرون از اتاق ارباب هم آماده بود وایییی عررررر چقدر جذاب شده بود رو مبل نشسته بود و داشت مشروب میخورد منو دید اومد سمتم از سر تا پاهامو یه نگاه کرد
+آماده ای
_بله ارباب
+خوبه بریم ولی شلوارت.....
_برم عوض کنم
+چرا میپری وسط حرفم (اخم)
_ب...ببخشید ارباب
+حالا وقت ندارم بعدا به حسابت میرسم
بعد اومد نزدیک تر و مث وحشی ها لبامو بوسید که خیس شدن و بعد رفتیم بیرون از عمارت واییی هوا سرد بود سوار ماشین شدیم و راه افتادیم رسیدیم عمارت بابام پیاده شدیم و رفتیم داخل رفتم سمت مامانم و محکم بغلش کردم و بعد رفتم پیش بابام اونم بغل کردم بغضم داشت خفم میکرد نمیتونستم حرف بزنم ولی جلوی خودمو گرفته بودم که یهو تهیونگ گفت
+خب عزیزم بیا پیش من
_باشه
نشستیم رو کاناپه من کنار تهیونگ بودم
و اونم دستشو دور کمرم حلقه کرده بود تو بغلش بودم دیگه چه حس خوبی بهم میداد کاش همیشه همینجوری مهربون باشه نه فقط جلوی مامان بابام اونم الکی من میخوام واقعی دوستم داشته باشه بعد دو ساعت حرف زدن دیگه وقت رفتن شد
+خب عزیزم بریم دیگه
_اره ددی بریم
~ددی(تعجب)
+خب آره منو ات همو خیلی دوست داریم مگه نه عشقم
_اره عزیزم همینطوره
£خوبه که اینقدر همو دوست دارین
+اوهوم
تهیونگ سر ات رو بوسید و بعد بلند شدن که برن
از مامان باباش خدافظی کرد و با تهیونگ از عمارت زدن بیرون هوا سرد تر شده بود ات خیلی سردش بود به تهیونگ نزدیک شد و بغلش کرد
+چیکار میکنی ولم کن
_وایییی خیلی سرده
+خب من چیکار کنم
_فقط چند دقیقه همینطوری بمون لطفا تهیونگ
+تهیونگ(عصبی)
_خب چیزه یعنی ارباب
+دختره هرزه
یکی محکم زد تو صورت ات که لبش پاره شد و خون اومد اشکاش هم گونه های سرخشو که ازشدت سرما قرمز شده بود خیس کرد
+بار اخرته منو به اسم صدا میزنی بهت گفتم عشقم دور برت داشته هرزه کوچولو (عصبی)
_ب...ببخشید(گریه)
+خفه شو گریه نکن(داد)
_چ...چشم ارباب
۴۰.۵k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.