now post
part 17✨🪐
دستپاچه شدم و مثل دیوونه هاسریع گفتم
لینا:امممم من کاری با تو ندارم خواستم بیدارت کنم فقط
کوک:به چه دلیل؟
خودم رو جمع و جور کردم و گفتم
لینا:خواهرم مشکلی براش پیش اومده باید برم پیش.اومدم یکیتونو بیدار کنم که بگم دارم میرم
کپک:اهان باشه به سلامت.
و بعد دوباره خودشو رو تخت انداخت و پشتش به من بود.
بازم نمیتونستم ازش نگاهم رو بردارم.
کوک: نمیری؟میخوام بخوابم.
لینا:عااا ببخشید
رفتم بیرون و در رو بستم
قلبم مثل ساعت کار میکرد دستمو روش گذاشتم تا اروم شم
سریع اماده شدم و رفتم پیش دلسا.
چون تنها بود ترسیده بود و تا ساعت ۵پیشش موندم ولی نتونستم بخوابم هر موقع میخواستم بخوابم کوک میومد تو ذهنم
ساعت پنج دوباره برگشتم پیش اعضا.
و واقعا دیگه نمیتونستم بیدار بمونم و رفتم خوابیدم ولی یه ساعت نشده گوشیم زنگ خورد و نامی بود که بریم کمپانی.
واقعا سر این البوم جدیدشون دارن انقدر کار میکنن؟ شب دیر میان خونه صبح زود میرن خیلی ظلمه.
منم با سر درد شدید بلند شدم باهاشون رفتم ولی نتونستم رانندگی کنم و هوپی نشست.
رسیدیم کمپانی و رفتیم اتاق تمرین اعضا لباس عوض کردن اومدن شروع کردن به حرف زدن با استف منم رفتم سمت راست بغل ایینه نشستم زمین و سرمو به ستون تکیه دادم واقعا چرا میز رو برداشتن.
داشتم تو ذهنم به استف که میز رو برداشته بودن فحش میدادم که خوابم برد.
چند دقیقه هم نشده بود که خوابم برده بود ولی یهو صدای اهنگ منو از خواب پروند.
اروم گفتم
لینا:وایییی خدا دیگه دیوونه میشممممم
هندزفری رو از توی جیبم دراوردم و تو گوشم گذاشتم و صدای ضبط نصف شد.یکی از اهنگامو پلی کردم و دوباره خوابیدم ولی ایدفعه دراز کشیدم و بیهوش شدم.
∆کوک
داشتیم تمرین میکردیم که چشمم به لینا افتاد.
خوابه!؟
فکر نکنم مگه میشه انقدر زود ادمی که تازه از خواب بیدار شده خوابش بره.چقدر عجیب غریبه این دختر
اهنگ رو قطع کردیم و شروع کردیم به خوندن فکر کنم نیم ساعتی گذشت که باید برای عکس برداری البوم جدید به یه کمپانی دیگه میرفتیم.
لباس عوض کردیم و رفتم پیش لینا تا بیدارش کنم، چون اعضا دوباره منو مظلوم گیر اوردن.😂
رفتم بالا سرش نشستم وصداش کردم
کوک:لینا! لینا! بلند شو میخوایم بریم
با چشمای بسته و صدای گرفته و بلند گفتم
لینا:هااا،ولم کننن خوابم میاددد
کوک:چتهه ،بلند شو
بلند شدم و همونجوری خمار خواب و عصبی رفتم سمت در.
سوار ماشین که شدیم جلو نشستم و خوابیدم و دوباره هوپی راننده کرد.
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
من دوروز نیستم چون میخوایم بریم مسافرت برگشتم دوتا پارت میزارم.😊
دستپاچه شدم و مثل دیوونه هاسریع گفتم
لینا:امممم من کاری با تو ندارم خواستم بیدارت کنم فقط
کوک:به چه دلیل؟
خودم رو جمع و جور کردم و گفتم
لینا:خواهرم مشکلی براش پیش اومده باید برم پیش.اومدم یکیتونو بیدار کنم که بگم دارم میرم
کپک:اهان باشه به سلامت.
و بعد دوباره خودشو رو تخت انداخت و پشتش به من بود.
بازم نمیتونستم ازش نگاهم رو بردارم.
کوک: نمیری؟میخوام بخوابم.
لینا:عااا ببخشید
رفتم بیرون و در رو بستم
قلبم مثل ساعت کار میکرد دستمو روش گذاشتم تا اروم شم
سریع اماده شدم و رفتم پیش دلسا.
چون تنها بود ترسیده بود و تا ساعت ۵پیشش موندم ولی نتونستم بخوابم هر موقع میخواستم بخوابم کوک میومد تو ذهنم
ساعت پنج دوباره برگشتم پیش اعضا.
و واقعا دیگه نمیتونستم بیدار بمونم و رفتم خوابیدم ولی یه ساعت نشده گوشیم زنگ خورد و نامی بود که بریم کمپانی.
واقعا سر این البوم جدیدشون دارن انقدر کار میکنن؟ شب دیر میان خونه صبح زود میرن خیلی ظلمه.
منم با سر درد شدید بلند شدم باهاشون رفتم ولی نتونستم رانندگی کنم و هوپی نشست.
رسیدیم کمپانی و رفتیم اتاق تمرین اعضا لباس عوض کردن اومدن شروع کردن به حرف زدن با استف منم رفتم سمت راست بغل ایینه نشستم زمین و سرمو به ستون تکیه دادم واقعا چرا میز رو برداشتن.
داشتم تو ذهنم به استف که میز رو برداشته بودن فحش میدادم که خوابم برد.
چند دقیقه هم نشده بود که خوابم برده بود ولی یهو صدای اهنگ منو از خواب پروند.
اروم گفتم
لینا:وایییی خدا دیگه دیوونه میشممممم
هندزفری رو از توی جیبم دراوردم و تو گوشم گذاشتم و صدای ضبط نصف شد.یکی از اهنگامو پلی کردم و دوباره خوابیدم ولی ایدفعه دراز کشیدم و بیهوش شدم.
∆کوک
داشتیم تمرین میکردیم که چشمم به لینا افتاد.
خوابه!؟
فکر نکنم مگه میشه انقدر زود ادمی که تازه از خواب بیدار شده خوابش بره.چقدر عجیب غریبه این دختر
اهنگ رو قطع کردیم و شروع کردیم به خوندن فکر کنم نیم ساعتی گذشت که باید برای عکس برداری البوم جدید به یه کمپانی دیگه میرفتیم.
لباس عوض کردیم و رفتم پیش لینا تا بیدارش کنم، چون اعضا دوباره منو مظلوم گیر اوردن.😂
رفتم بالا سرش نشستم وصداش کردم
کوک:لینا! لینا! بلند شو میخوایم بریم
با چشمای بسته و صدای گرفته و بلند گفتم
لینا:هااا،ولم کننن خوابم میاددد
کوک:چتهه ،بلند شو
بلند شدم و همونجوری خمار خواب و عصبی رفتم سمت در.
سوار ماشین که شدیم جلو نشستم و خوابیدم و دوباره هوپی راننده کرد.
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
من دوروز نیستم چون میخوایم بریم مسافرت برگشتم دوتا پارت میزارم.😊
۴.۱k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.