orchid p7(end)
تهیونگ لبخند سردی زد و اروم اروم مثل یک شکارچی، بهش نزدیک شد و توی یک قدمیش ایستاد. بعد توی صورتش خم شد که جونگکوک سریع سرشو عقب برد:
_باید بابت اینکه دلم میخاد چی صدات بزنم، بهت جواب پس بدم..؟
و با نگاه سرگرم شده ای سر تا پاشو انالیز کرد و ازش فاصله گرفت و بلافاصله به سمت ابتدای کوچه رفت و عینک دودیشم توی همون حین روی چشماش گذاشت و بعد سوار ماشینش شد. جونگکوک هنوزم اونجا خشکش زده بود. تا حالا این لحن تهیونگو نشنیده بود و این نگاهشم دریافت نکرده بود و حالا کاملا مطمئن شده بود که.. تحریک شده! بدون بروز دادن چیزی، نگاهشو به سمت پایین سوق داد و متوجه شد که شلوارش کمی برامده شده. چشماش کمی درشت شد و حساش اروم اروم بهش برگشتن. گرمای بیش از حد، علاقه به رفتن پیش تهیونگ و نزدیک شدن بهش و درد عضوش بهش غلبه کردن که غرور کوفتیشو کنار بزاره و به سمت ماشین بره. وقتی سوار شد، انگار کمی گونه هاش سرخ شده بودن چون تهیونگ از زیر عینکش نگاهی بهش انداخت و گفت
_حالت خوبه؟
نه! با تمام وجود میخاست بگه نه ولی فقط کمی خودشو پایین کشید و راحت روی صندلیش نشست و با لحن بی خیالی گفت
+اره.
و بعد چشماشو بست. تهیونگ بنظر قانع نشده بود ولی فقط گفت
_ببندش.
جونگکوک یکی از چشماشو باز کرد و نگاه سوالی ای بهش انداخت و گفت
+چیو؟
تهیونگ با ابروش اشاره ای به شونه ی جونگکوک کرد و جونگکوک نگاهی به لباس و شونش انداخت و متوجه ی چیزی نشد. ابروشو به معنای "چه چیزی" تکون داد که تهیونگ چشماشو چرخوند و با خم شدن روی کوک و خیره شدن به چشماش گفت
_منظورم..
بعد از بستن کمربند زمزمه کرد
_کمربنده!
و ازش فاصله گرفتو سر جای خودش نشست و ماشینو روشن کرد. و جونگکوک موند و قلبی که تندتر از همیشه میزد..(((:
چه چیزی در انتظارش بود...؟ خدا میدونست. حتی منم نمیدونم! عه. پس کی میدونه؟
اُرکید یه نوع گله و خیلیم خوشگل و خوشبوعه و در ادامه میفهمید چرا ته به کوک میگه اُرکید.
پ.ن: دوستان من امروز و فردا رو خونه تکونی میکردم و میکنم پس بابت تاخیر در اپلود و کم بودن مطلب، منو ببخشید. "احتمالا" تا قبل از پسفردا چیزی نذارم شایدم بذارم نمیدونم. پس همین الان بهتون عید رو تبریک میگم لاولی های من.((:
𝐇𝐀𝐏𝐏𝐘 𝐍𝐄𝐖 𝐘𝐄𝐀𝐑 ! (((((:
_باید بابت اینکه دلم میخاد چی صدات بزنم، بهت جواب پس بدم..؟
و با نگاه سرگرم شده ای سر تا پاشو انالیز کرد و ازش فاصله گرفت و بلافاصله به سمت ابتدای کوچه رفت و عینک دودیشم توی همون حین روی چشماش گذاشت و بعد سوار ماشینش شد. جونگکوک هنوزم اونجا خشکش زده بود. تا حالا این لحن تهیونگو نشنیده بود و این نگاهشم دریافت نکرده بود و حالا کاملا مطمئن شده بود که.. تحریک شده! بدون بروز دادن چیزی، نگاهشو به سمت پایین سوق داد و متوجه شد که شلوارش کمی برامده شده. چشماش کمی درشت شد و حساش اروم اروم بهش برگشتن. گرمای بیش از حد، علاقه به رفتن پیش تهیونگ و نزدیک شدن بهش و درد عضوش بهش غلبه کردن که غرور کوفتیشو کنار بزاره و به سمت ماشین بره. وقتی سوار شد، انگار کمی گونه هاش سرخ شده بودن چون تهیونگ از زیر عینکش نگاهی بهش انداخت و گفت
_حالت خوبه؟
نه! با تمام وجود میخاست بگه نه ولی فقط کمی خودشو پایین کشید و راحت روی صندلیش نشست و با لحن بی خیالی گفت
+اره.
و بعد چشماشو بست. تهیونگ بنظر قانع نشده بود ولی فقط گفت
_ببندش.
جونگکوک یکی از چشماشو باز کرد و نگاه سوالی ای بهش انداخت و گفت
+چیو؟
تهیونگ با ابروش اشاره ای به شونه ی جونگکوک کرد و جونگکوک نگاهی به لباس و شونش انداخت و متوجه ی چیزی نشد. ابروشو به معنای "چه چیزی" تکون داد که تهیونگ چشماشو چرخوند و با خم شدن روی کوک و خیره شدن به چشماش گفت
_منظورم..
بعد از بستن کمربند زمزمه کرد
_کمربنده!
و ازش فاصله گرفتو سر جای خودش نشست و ماشینو روشن کرد. و جونگکوک موند و قلبی که تندتر از همیشه میزد..(((:
چه چیزی در انتظارش بود...؟ خدا میدونست. حتی منم نمیدونم! عه. پس کی میدونه؟
اُرکید یه نوع گله و خیلیم خوشگل و خوشبوعه و در ادامه میفهمید چرا ته به کوک میگه اُرکید.
پ.ن: دوستان من امروز و فردا رو خونه تکونی میکردم و میکنم پس بابت تاخیر در اپلود و کم بودن مطلب، منو ببخشید. "احتمالا" تا قبل از پسفردا چیزی نذارم شایدم بذارم نمیدونم. پس همین الان بهتون عید رو تبریک میگم لاولی های من.((:
𝐇𝐀𝐏𝐏𝐘 𝐍𝐄𝐖 𝐘𝐄𝐀𝐑 ! (((((:
۳.۳k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.