⛓🖇my dady🖇⛓ p.۲
رفتم بیرون تو راهرو داشتم میرفتم که شونم خورد به کوک حتا نگاهشم نکردم زورش گرفته بود کوک و جیمین رفیق فابای همن همش اذیتم میکنن مدیرم که تحدیدشون کرده اخراجشون میکنه فعلا هیچ گوهی نمیتونن بخورن ...........
ویو جیمین
اگه باهاش خوب باشم بعدش دوباره میتونم وقتی قضیه خوابید عضبتش کنم البته بیرون مدرسه 😈
کوک امد تو و محکم درو بست .....
کوک:این دختره هرزه داره میره رو مخم باید یه کاری کنیم
جیمین :به موقعش صبر داشته باش
کوک :اخه بیشتر از این هم کلاسیت باشه یه میز باهم فاصله داشته باشید نباید بگیری..... پاره کنی
جیمین:اینم به موقش بیا بریم رو کلاس تا معلما نیومدن
ویو ا.ت
بعد از دوساعت خسته کننده رو کلاس بلخره زنگ خونه خورد ....
رفتم سمت پارکینگ مدرسه در ماشینم و باز کردم و رفتم توش نشستم همینطور که میروندم به فکر این بودم که تو این مدت که جیمین و دوستاش نمیتونن نزدیکم شن مثل خودشون شم ولی یکم کار سختی بود چون جیمین و کوک بد بوی های مدرسه بودن همه از دم خششون از این دوتا میومد جز من و یه چند تا دختر دیگه تصمیم گرفتم که شماره اون چند تا هم پیدا کنم بهشون بگم که میخوام اکیپ بزنم و صدای اهنگ ماشین رو بلند کردم(اسمش:hate me )و تند تر روندم بعد چند مین رسیدم به در عمارت بادیگارد های بابام درو باز کردن از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل عمارت ......
م.ا.ت:سلام قشنگم ......
ا.ت:چیشده انقد خوشحالی؟
م.ا.ت:سه هفته دیگه قرار عموت و زن عموت از تایلند بعد ۱۵ سال بیان خونمون ...
ا.ت:اووو بلخره میتونم ببینمشون منتظرشونم (این زن عموم و مامانم خیلی باهم خوبن مثل خواهر میمونن)
رفتم بالا و لباسام و عوض کردم فردا امتحان داشتیم حوصله نداشتم بخونم رفتم تو گروه بچه های کلاسمون
&:فردا امتحان با اون استادی که چشماش ضعیفه داریم
€:اره میتونیم تقلب کنیم
$:چجوری میخواین این کارو کنید
€:وقتی استاد عینکش و دراورد برگه هارو جابه جا میکنیم
ا.ت: من موافقم میخونیم بعضیامون ....
&:اره ....بچه ها موافقین
*:اره
@:اره
×:من که اره
همه یکی یکی جواب میدادن گوشیو گذاشتم .........
ویو جیمین
امشب دوستامو دعوت کرده بودم خونه تا یه پارتی بگیریم ...به کوک هم گفته بودم یه چند تا دختر جور کنه (کوک..و جیمین دختر بازن.... جیمین تنها زندگی میکنه ) ساعت دو بود غذا سفارش دادم و واسم اوردن
....
لایک کن گشاد نباش
ویو جیمین
اگه باهاش خوب باشم بعدش دوباره میتونم وقتی قضیه خوابید عضبتش کنم البته بیرون مدرسه 😈
کوک امد تو و محکم درو بست .....
کوک:این دختره هرزه داره میره رو مخم باید یه کاری کنیم
جیمین :به موقعش صبر داشته باش
کوک :اخه بیشتر از این هم کلاسیت باشه یه میز باهم فاصله داشته باشید نباید بگیری..... پاره کنی
جیمین:اینم به موقش بیا بریم رو کلاس تا معلما نیومدن
ویو ا.ت
بعد از دوساعت خسته کننده رو کلاس بلخره زنگ خونه خورد ....
رفتم سمت پارکینگ مدرسه در ماشینم و باز کردم و رفتم توش نشستم همینطور که میروندم به فکر این بودم که تو این مدت که جیمین و دوستاش نمیتونن نزدیکم شن مثل خودشون شم ولی یکم کار سختی بود چون جیمین و کوک بد بوی های مدرسه بودن همه از دم خششون از این دوتا میومد جز من و یه چند تا دختر دیگه تصمیم گرفتم که شماره اون چند تا هم پیدا کنم بهشون بگم که میخوام اکیپ بزنم و صدای اهنگ ماشین رو بلند کردم(اسمش:hate me )و تند تر روندم بعد چند مین رسیدم به در عمارت بادیگارد های بابام درو باز کردن از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل عمارت ......
م.ا.ت:سلام قشنگم ......
ا.ت:چیشده انقد خوشحالی؟
م.ا.ت:سه هفته دیگه قرار عموت و زن عموت از تایلند بعد ۱۵ سال بیان خونمون ...
ا.ت:اووو بلخره میتونم ببینمشون منتظرشونم (این زن عموم و مامانم خیلی باهم خوبن مثل خواهر میمونن)
رفتم بالا و لباسام و عوض کردم فردا امتحان داشتیم حوصله نداشتم بخونم رفتم تو گروه بچه های کلاسمون
&:فردا امتحان با اون استادی که چشماش ضعیفه داریم
€:اره میتونیم تقلب کنیم
$:چجوری میخواین این کارو کنید
€:وقتی استاد عینکش و دراورد برگه هارو جابه جا میکنیم
ا.ت: من موافقم میخونیم بعضیامون ....
&:اره ....بچه ها موافقین
*:اره
@:اره
×:من که اره
همه یکی یکی جواب میدادن گوشیو گذاشتم .........
ویو جیمین
امشب دوستامو دعوت کرده بودم خونه تا یه پارتی بگیریم ...به کوک هم گفته بودم یه چند تا دختر جور کنه (کوک..و جیمین دختر بازن.... جیمین تنها زندگی میکنه ) ساعت دو بود غذا سفارش دادم و واسم اوردن
....
لایک کن گشاد نباش
۱۳.۱k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.