پارت هشتم طلب عشق
چانمی : ا،ت جون ؟
از بغل نامجون اومدم بیرون اشک هام رو پاک کردم
ا،ت : جانم عزیزم
چانمی : گریه نکن دیگه منمیشم دخترت اونوقت توهم
بچه دار میشی خوبه ؟
ا،ت ای جانم عزیزم دلم عالیه
چند روز بعد :
تاجم ازسرم افتاد تاخم شدم بردارم یکی ازدستم کشید
برگشتم سمت آینه با آرامش تاجم رو گذاشت روی سرم
نامجون : زیبا تر از همیشه ای
رفتم عقب کاملا تو بغلش جا گرفته بودم دستاش رو حلقه کرد دور کمرم من رو توی بغلش قفل کرد برگشتم
ا،ت : زیبا ترین مرد روی دنیا داماد شدنت مبارک ..
نامجون : عروس خانم بریم؟
ا،ت : بریم
دستم رو گرفت
یک سال بعد :
نامجون وچانمی غرق خواب سمت آشپزخونه میومدن
ا،ت : صبح بخیر
نامجون : صبح بخیر سحر خیز شدی ؟
و نشست پشت
ا،ت: من و پسرم همیشه سحر خیز هستیم
نامجون : پسرت ؟
ا،ت :اره به خاطر همین زود بیدار شدم رفته بودم دکتر
نامجون : اون روزایی که آرزو داشتی یه کوچولو تو وجودت جوانه بزنه یادته ؟
ا،ت : هوم یادمه آرزوم بود اما الان یکی تو وجودمه
نامجون :دیدی حرف من درست بودآروزت برآورده شد
یکدفعه خندیدم
ا،ت : ببخشید
نامجون : به چی میخندی ؟
ا،ت : یاد حرف مادرم افتادم همیشه میگفت یکی مثل کیم نامجون وحشی گیرت بیاد
نامجون : ا،ت ؟
ا،ت : من نگفتم که اون مرحوم میگفت
نامجون : الان نیست ببینه خودم گیرت اومدم
؛ا،ت : وایی نخندون من رو
نامجون : نکن دوباره حالت بد میشه
ا،ت : ولی جدا از شوخی کیم نامجون بابت زندگی الانم
ازت ممنونم من هیچوقت فکرشم نمیکردم ....
ادامه دارد
از بغل نامجون اومدم بیرون اشک هام رو پاک کردم
ا،ت : جانم عزیزم
چانمی : گریه نکن دیگه منمیشم دخترت اونوقت توهم
بچه دار میشی خوبه ؟
ا،ت ای جانم عزیزم دلم عالیه
چند روز بعد :
تاجم ازسرم افتاد تاخم شدم بردارم یکی ازدستم کشید
برگشتم سمت آینه با آرامش تاجم رو گذاشت روی سرم
نامجون : زیبا تر از همیشه ای
رفتم عقب کاملا تو بغلش جا گرفته بودم دستاش رو حلقه کرد دور کمرم من رو توی بغلش قفل کرد برگشتم
ا،ت : زیبا ترین مرد روی دنیا داماد شدنت مبارک ..
نامجون : عروس خانم بریم؟
ا،ت : بریم
دستم رو گرفت
یک سال بعد :
نامجون وچانمی غرق خواب سمت آشپزخونه میومدن
ا،ت : صبح بخیر
نامجون : صبح بخیر سحر خیز شدی ؟
و نشست پشت
ا،ت: من و پسرم همیشه سحر خیز هستیم
نامجون : پسرت ؟
ا،ت :اره به خاطر همین زود بیدار شدم رفته بودم دکتر
نامجون : اون روزایی که آرزو داشتی یه کوچولو تو وجودت جوانه بزنه یادته ؟
ا،ت : هوم یادمه آرزوم بود اما الان یکی تو وجودمه
نامجون :دیدی حرف من درست بودآروزت برآورده شد
یکدفعه خندیدم
ا،ت : ببخشید
نامجون : به چی میخندی ؟
ا،ت : یاد حرف مادرم افتادم همیشه میگفت یکی مثل کیم نامجون وحشی گیرت بیاد
نامجون : ا،ت ؟
ا،ت : من نگفتم که اون مرحوم میگفت
نامجون : الان نیست ببینه خودم گیرت اومدم
؛ا،ت : وایی نخندون من رو
نامجون : نکن دوباره حالت بد میشه
ا،ت : ولی جدا از شوخی کیم نامجون بابت زندگی الانم
ازت ممنونم من هیچوقت فکرشم نمیکردم ....
ادامه دارد
۱۱۱.۱k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.