من و داستانم قسمت ۱
میخوای داستان منو بدونید پس با من بیای تا براتون تعریف کنم
توی سن ۲۰ سالگی عاشقی پسر خوشگل شدم موهای خوشگل مشکی چشمهای زیبا
یه روز دیدم توی غذاخوری دانشگاه یه گوشه تنها نشسته رفتم پیششو نشستم گفتم سلام گفتش سلام
گفتم میخوای با هم دوست بشیم گفتش باشه گفتش اسمت چیه گفتم آیدا منم گفتم اسمت چیه گفتش درود
گفتم چه اسم باحالی گفتش اسم تو هم خوشگله گفتم ممنون
یکم خودشو معرفی کرد و منم معرفی کردم
میخواست یه چیزی بگه که زنگ خورد
همینطور که داشتیم از غذاخوری بیرون میومدیم ازش پرسیدم رشتت چیه چون روز اول بود بار اولی بود که دیده بودمش ازش پرسیدم گفتش رشتم هنره منم رشتم هنر بود بهش گفتم منم رشتهام هنره ازش پرسیدم تو که رشتت هنره چه کلاسی میری بین کلاسهای هنر گفتش کلاس معلمی گفتم کاشکی همکلاسی بودیم گفتش چرا گفتم چون رشته من نقاشه جفتمون به دم در کلاسامون رسیدیم گفتش میای بعد دانشگاه بریم کافه گفتم باشه گفتش ساعت چند خوبه گفتم ساعتهای۵ ۶ خوبه گفتش باشه پس ساعتهای ۵ ۶ توی کافه میبینمت
ببخشید قسمت اول رمانو پاک کردم چون باید یه تغییراتی میدادم برای همین پاک کردم
توی سن ۲۰ سالگی عاشقی پسر خوشگل شدم موهای خوشگل مشکی چشمهای زیبا
یه روز دیدم توی غذاخوری دانشگاه یه گوشه تنها نشسته رفتم پیششو نشستم گفتم سلام گفتش سلام
گفتم میخوای با هم دوست بشیم گفتش باشه گفتش اسمت چیه گفتم آیدا منم گفتم اسمت چیه گفتش درود
گفتم چه اسم باحالی گفتش اسم تو هم خوشگله گفتم ممنون
یکم خودشو معرفی کرد و منم معرفی کردم
میخواست یه چیزی بگه که زنگ خورد
همینطور که داشتیم از غذاخوری بیرون میومدیم ازش پرسیدم رشتت چیه چون روز اول بود بار اولی بود که دیده بودمش ازش پرسیدم گفتش رشتم هنره منم رشتم هنر بود بهش گفتم منم رشتهام هنره ازش پرسیدم تو که رشتت هنره چه کلاسی میری بین کلاسهای هنر گفتش کلاس معلمی گفتم کاشکی همکلاسی بودیم گفتش چرا گفتم چون رشته من نقاشه جفتمون به دم در کلاسامون رسیدیم گفتش میای بعد دانشگاه بریم کافه گفتم باشه گفتش ساعت چند خوبه گفتم ساعتهای۵ ۶ خوبه گفتش باشه پس ساعتهای ۵ ۶ توی کافه میبینمت
ببخشید قسمت اول رمانو پاک کردم چون باید یه تغییراتی میدادم برای همین پاک کردم
۲۳۶
۰۹ دی ۱۴۰۳