پارت3
پارت3
فردا:
ویو تهیونگ:صبح شد از جام بلند شدم و رفتم کار های لازم رو انجام دادم و رفتم صبحانه بخورم که میز شام دیشب رو دیدم همه ی اونا آمد تو ذهنم نمیدونم چرا ولی یه جوری شدم ناراحت شدم با خوشحالی رفتم سمت تلفنم و زنگ زدم به آلیا)
[مکالمه بین آلیا و ته]
_الو سلام عشقم
×سلام ددی جونم (خواب آلود)
_اِوا خواب بودی بیبی ببخشید
×نه بابا اشکال نداره ددی جونم
_چهخبر
×سلامتی
_میگم آلیا
×بله چیزی شده(نگران اضطراب)
_حالا چرا انقد نگران میشی (مشکوک)
× هاا چی نه بابا خب میگفتی؟
_یه خبر عالی دارم برات
×واقعا چی بگو دیگه دق مرگم کردی
_ا/ت رو طلاق میدم امروز
×بهش گفتی(ذوق)
_اره عزیزم امروز بیا پیشم
×چشم حتما من برم میبینمت ددی جونم(خوشحال)
_میبینمت
(پایان مکالمه)
ویو ا/ت:صبح شد چشمام و وا کردم و یه روز مسخره شروع شد چشمام مث یه کاسه خون شده بود از بس گریه کرده بودم صدام گرفته بود بلند شدم سرم خیلی درد میکرد رفتم یه قرص خوردم وقتی به حرفاش فک میکردم که میگفت ازم خسته شده و عاشق یه نفره اشکام سرازیر میشد میدونم یه روزی پشیمون میشه مطمئنم که پشیمون میشه رفتم و صبحانم رو خوردم امروز باید میرفتیم دادگاه تا طلاق بگیریم رفتم یه لباس پوشیدم و سوار ماشینم شدم راه افتادم.....
فردا:
ویو تهیونگ:صبح شد از جام بلند شدم و رفتم کار های لازم رو انجام دادم و رفتم صبحانه بخورم که میز شام دیشب رو دیدم همه ی اونا آمد تو ذهنم نمیدونم چرا ولی یه جوری شدم ناراحت شدم با خوشحالی رفتم سمت تلفنم و زنگ زدم به آلیا)
[مکالمه بین آلیا و ته]
_الو سلام عشقم
×سلام ددی جونم (خواب آلود)
_اِوا خواب بودی بیبی ببخشید
×نه بابا اشکال نداره ددی جونم
_چهخبر
×سلامتی
_میگم آلیا
×بله چیزی شده(نگران اضطراب)
_حالا چرا انقد نگران میشی (مشکوک)
× هاا چی نه بابا خب میگفتی؟
_یه خبر عالی دارم برات
×واقعا چی بگو دیگه دق مرگم کردی
_ا/ت رو طلاق میدم امروز
×بهش گفتی(ذوق)
_اره عزیزم امروز بیا پیشم
×چشم حتما من برم میبینمت ددی جونم(خوشحال)
_میبینمت
(پایان مکالمه)
ویو ا/ت:صبح شد چشمام و وا کردم و یه روز مسخره شروع شد چشمام مث یه کاسه خون شده بود از بس گریه کرده بودم صدام گرفته بود بلند شدم سرم خیلی درد میکرد رفتم یه قرص خوردم وقتی به حرفاش فک میکردم که میگفت ازم خسته شده و عاشق یه نفره اشکام سرازیر میشد میدونم یه روزی پشیمون میشه مطمئنم که پشیمون میشه رفتم و صبحانم رو خوردم امروز باید میرفتیم دادگاه تا طلاق بگیریم رفتم یه لباس پوشیدم و سوار ماشینم شدم راه افتادم.....
۳.۷k
۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.