My mafia love
My mafia love
عشق مافیایی من
Part : 10
ویو یونا
بعد از مرگ پدرش و حبس ابدی مادرش
عموی اون سرپرستیشو قبول کرد و مثل پدر واقعی ازش محافظت میکرد زنعموشم مثل یه مادر اونو میپرستید
نامجون بخاطر اون اتفاق تا چند ماه پیش روانشناس میرفت اما روز به ر ز مشکلش جدی تر میسد تا اینکه توی 20 سالگی شروع به قربانی گرفتن کرد
*پایان فلش بک*
+خب اینم رازم دیگه؟
جین: *در صورتی که پشماش ریخته* خب واسه همینه بیشتر قربانیات زن بودن و همسن مادرت بودن ؟
+اره
جین: به ات بگم تا به سن مامان نام نرسیده خودش و گم و گور کنه*زیرلب*
+شنیدم واقعا خیلی خوب درک میکنی😐
جین: ام چیز فاقد حرف میباشم
+میخوام اتو ببینم
جین: نمیشه
+تو قول دادی
جین قول دادم اما میخوام تورو ببرم پیشش
اما نامجون باید قول بدی درمانتو کامل کنی وگرنه همه چیزو از دست میدی
+واقعاا؟ باشه قول میدم
جین : من میرم بعدا میگم که کی مرخص میشی
+باشه
جین: خدافظ
+خدافظ
ویو ات
جین اومد خونه و همچی و برامون تعریف کرد
عملا پشمای منو یونگی ریخته بود
یونگی: مادرشوهرت چه سلیطه بوده
-باورم نمیشه نامجون چطوری ازن همه سال اینارو تو خودش ریخته بود
جین: هوم اره منم شنیدم پرام ریخت
یونگی: حالا اون ننه ی روانیش اعدام شد دیگه؟
جین: نه مثل اینکه چون مشکل روانی داشته فقط حبس ابد گرفته
یونگی:ات مراقب باش نیاد بخورتت
-یونگی چرا انقد نمکی تو؟
جین: بسه شما دوتام ات راستی فردا امادا باش یه جلسه داریم تا بگیم باید برای کای چیکار کنی
-ات باشه من میرم بالا بخوابم
یونگی و جین: باشه شب بخیر
ویو یونا
ات اون شب فکرش خیلی درگیر بود هر موقع به این فکر میکرد که نامجون کسی که مردم بهش لقب هوش سیاه داده بودن همون پسر بچه ی نه ساله مظلومیه که پدرش جلوی چشاش تیکه تیکه شد قلبش به درد میومد
با هزار تا فکرو خیال خوابش برد
گایز میدونم این پارت جالب نبود اما پون نتم کمه شاید دیر پارت بعدو اپ کنم
عشق مافیایی من
Part : 10
ویو یونا
بعد از مرگ پدرش و حبس ابدی مادرش
عموی اون سرپرستیشو قبول کرد و مثل پدر واقعی ازش محافظت میکرد زنعموشم مثل یه مادر اونو میپرستید
نامجون بخاطر اون اتفاق تا چند ماه پیش روانشناس میرفت اما روز به ر ز مشکلش جدی تر میسد تا اینکه توی 20 سالگی شروع به قربانی گرفتن کرد
*پایان فلش بک*
+خب اینم رازم دیگه؟
جین: *در صورتی که پشماش ریخته* خب واسه همینه بیشتر قربانیات زن بودن و همسن مادرت بودن ؟
+اره
جین: به ات بگم تا به سن مامان نام نرسیده خودش و گم و گور کنه*زیرلب*
+شنیدم واقعا خیلی خوب درک میکنی😐
جین: ام چیز فاقد حرف میباشم
+میخوام اتو ببینم
جین: نمیشه
+تو قول دادی
جین قول دادم اما میخوام تورو ببرم پیشش
اما نامجون باید قول بدی درمانتو کامل کنی وگرنه همه چیزو از دست میدی
+واقعاا؟ باشه قول میدم
جین : من میرم بعدا میگم که کی مرخص میشی
+باشه
جین: خدافظ
+خدافظ
ویو ات
جین اومد خونه و همچی و برامون تعریف کرد
عملا پشمای منو یونگی ریخته بود
یونگی: مادرشوهرت چه سلیطه بوده
-باورم نمیشه نامجون چطوری ازن همه سال اینارو تو خودش ریخته بود
جین: هوم اره منم شنیدم پرام ریخت
یونگی: حالا اون ننه ی روانیش اعدام شد دیگه؟
جین: نه مثل اینکه چون مشکل روانی داشته فقط حبس ابد گرفته
یونگی:ات مراقب باش نیاد بخورتت
-یونگی چرا انقد نمکی تو؟
جین: بسه شما دوتام ات راستی فردا امادا باش یه جلسه داریم تا بگیم باید برای کای چیکار کنی
-ات باشه من میرم بالا بخوابم
یونگی و جین: باشه شب بخیر
ویو یونا
ات اون شب فکرش خیلی درگیر بود هر موقع به این فکر میکرد که نامجون کسی که مردم بهش لقب هوش سیاه داده بودن همون پسر بچه ی نه ساله مظلومیه که پدرش جلوی چشاش تیکه تیکه شد قلبش به درد میومد
با هزار تا فکرو خیال خوابش برد
گایز میدونم این پارت جالب نبود اما پون نتم کمه شاید دیر پارت بعدو اپ کنم
۹.۳k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.