چند پارتی هوپی🤍🖇🦢 P³
تهیونگ « دو روزی میشد از فرانسه برگشته بودم...بخاطر فیلم برداری چند ماهی بود فرانسه بودیم و حسابی دلم برای خواهر کوچولوم و فسقلی که تازه از وجودش باخبر شده بودم، تنگ شده بود. درحال خوردن رامیون بودم که زنگ خونه به صدا در اومد...با باز کردن در با را اونی که زیر چشماش گود افتاده و رنگ به رو نداره رو برو شدم...را...را اونی...چیشده؟!
را اون « حوصله رفتن به خونه رو نداشتم...دلم برای تهیونگ اوپا تنگ شده بود...تنها کسم الان اون بود...بعد گریه های زیادی که کردم، به سمت خونش رفتم...در رو باز کرد و با دیدن من نگاش رنگ نگرانی گرفت...سلام اوپا!
.
.
تهیونگ « بعد از فهمیدن اینکه شوهر بی عرضش چیکار کرده همش سعی در کنترل و فروکش کردنش داشتم...مردک...به را اونی که داشت پی در پی گریه میکرد نگاه کردم...خواهری لطفا گریه نکن...بعد این همه مدت چرا باید این اشکاتو ببینم وقتی طاقتش رو ندارم...
را اون « هققق...تهیونگا...من من نیموتونم قهرشو تحمل کنم...هقق..چرا انقد زود وابسته میشم...اوپا...هققق
تهیونگ « آروم بغلش کردم...چطور میتونه اینجوری قلب این دختر رو که تازه باردار هم هست بشکنه؟
راوی « اما اگه را اون یکم عجول بوده باشه و همه حرفای جیهوپ رو تو کافه نشنیده باشه چی؟
فلش بک//
جیهوپ « آم...یونهی..تو دوست خوبی هستی ولی...ولی رابطه ما تموم شدس..من من علاقه ای بهت ندارم و نمیتونم به همسری که واقعا تونسته قلبمو مال خودش کنه و بچه ای که نیومده حاضرم جونمو براش بدم، خیانت کنم...اونا زندگی منن...و بعد از زدن این حرف کافه رو ترک کرد..
را اون « حوصله رفتن به خونه رو نداشتم...دلم برای تهیونگ اوپا تنگ شده بود...تنها کسم الان اون بود...بعد گریه های زیادی که کردم، به سمت خونش رفتم...در رو باز کرد و با دیدن من نگاش رنگ نگرانی گرفت...سلام اوپا!
.
.
تهیونگ « بعد از فهمیدن اینکه شوهر بی عرضش چیکار کرده همش سعی در کنترل و فروکش کردنش داشتم...مردک...به را اونی که داشت پی در پی گریه میکرد نگاه کردم...خواهری لطفا گریه نکن...بعد این همه مدت چرا باید این اشکاتو ببینم وقتی طاقتش رو ندارم...
را اون « هققق...تهیونگا...من من نیموتونم قهرشو تحمل کنم...هقق..چرا انقد زود وابسته میشم...اوپا...هققق
تهیونگ « آروم بغلش کردم...چطور میتونه اینجوری قلب این دختر رو که تازه باردار هم هست بشکنه؟
راوی « اما اگه را اون یکم عجول بوده باشه و همه حرفای جیهوپ رو تو کافه نشنیده باشه چی؟
فلش بک//
جیهوپ « آم...یونهی..تو دوست خوبی هستی ولی...ولی رابطه ما تموم شدس..من من علاقه ای بهت ندارم و نمیتونم به همسری که واقعا تونسته قلبمو مال خودش کنه و بچه ای که نیومده حاضرم جونمو براش بدم، خیانت کنم...اونا زندگی منن...و بعد از زدن این حرف کافه رو ترک کرد..
۱۱۶.۰k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.