p9
پ:
همینجوری رو تخت دراز کشیده بودم که در به شدت باز شد از ترس هینی کشیدم که کوک دم در نمایان شد...وحشی
کوک:مثلا الان قهری دیگه
پ:ه ها
کوک:چرا خودت رومیگری
پ:...
کوک:حرف بزنننن
پ:به تو مربوط نیستتتتتت
کوک:چی گفتییییی
پ:گفتمبه تو مربوط نیستتتتت
کوک:بفهم با کی داری حرف میزنی
پ:مگه تو کی هستییی اربابمیییی نهههههه پدرمی نههههه شوهرمی نهههههه
تو فقط برادرمی برادررررر
کوک:پرینانننن منننن تووو روووو
جین:بسههههععع
نامی:هر روز چرا باید یکیاز شماهاااا باهم دعوا کنین لعنتیااا
پ:
هممون لال شدیم و چیزی نگفتیم...ازشون خیلی میترسم خیلی
اگه اینجا بمونم یه کاری به سرممیارن
رو تختمدوباره دراز کشیدم و پتو رو تا سرم بالا کشبدم بعدش جینوگفت(بریم)و همصون رفتن در بسته شد و منممیخواستم به خواب برم که دستی دورم حلقه شد با ترس برگشتم که همون شخص خواست منو ب.ب.و.سه که دستمرو روی لبش گذاشتم...
پ:داری چه کار میکنی
اینم از این پارت
به نظرتون کیه😂🙃
خلاصه شرطا:
کامنت:(چون دیگه خواهان فیک زیاد شده ازتون انتظارم زیاده)۴۰
لایک:۶۰
همینجوری رو تخت دراز کشیده بودم که در به شدت باز شد از ترس هینی کشیدم که کوک دم در نمایان شد...وحشی
کوک:مثلا الان قهری دیگه
پ:ه ها
کوک:چرا خودت رومیگری
پ:...
کوک:حرف بزنننن
پ:به تو مربوط نیستتتتتت
کوک:چی گفتییییی
پ:گفتمبه تو مربوط نیستتتتت
کوک:بفهم با کی داری حرف میزنی
پ:مگه تو کی هستییی اربابمیییی نهههههه پدرمی نههههه شوهرمی نهههههه
تو فقط برادرمی برادررررر
کوک:پرینانننن منننن تووو روووو
جین:بسههههععع
نامی:هر روز چرا باید یکیاز شماهاااا باهم دعوا کنین لعنتیااا
پ:
هممون لال شدیم و چیزی نگفتیم...ازشون خیلی میترسم خیلی
اگه اینجا بمونم یه کاری به سرممیارن
رو تختمدوباره دراز کشیدم و پتو رو تا سرم بالا کشبدم بعدش جینوگفت(بریم)و همصون رفتن در بسته شد و منممیخواستم به خواب برم که دستی دورم حلقه شد با ترس برگشتم که همون شخص خواست منو ب.ب.و.سه که دستمرو روی لبش گذاشتم...
پ:داری چه کار میکنی
اینم از این پارت
به نظرتون کیه😂🙃
خلاصه شرطا:
کامنت:(چون دیگه خواهان فیک زیاد شده ازتون انتظارم زیاده)۴۰
لایک:۶۰
۲۲.۱k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.