فیک جانگ کوک (عشق رستورانی)پارت ۳*
از زبون ا/ت:
بعد از این که حئون کوکرفت احساس کمبود می کردم.خیلی مظترب بودم اما نمی دونم برا ی چی.ساعت های هشت شب بود که دیگه کار تموم شد و من راهی خونه ی مجردیم شدم.
اما یه لحظه احساس کردم یکی داره دنبالم می کنه پشتم رو نگاه کردم یه مرد بود خیلی ترسیدم سریع تر دویدم اون دوید که یهو یه صدای هی چی کار می کنی اومد برگشتم دیدم جئون کوک بود نمی دونم این جا چی کار می کرد ولی وقتی فهمیدم اون تا افتاده کتک کاری من فرار کردم دم در خونم.با ترس در رو قفل کردم شروع کردم به گریه کردن.رفتم یکمی نودل سبزیجات درست کردم و خوردم یه قسمت اقای ملکه دیدم بعد رفتم خوابیدم.
فردا صبح :
ساعت یه ربع به هفت بیدارم شدم .سرم گیج می رفت یک دقیقه وایستادم تا حالم خوب شه.پاشدم رفتم یکی توت فرنگی و نوتلا و نون تست ور داشتم نوتلا هارو مالیدم رو نون🍓🍫🍞خیلی خوب شده بود.پاشدم رفتم یه مانتو ی. بلند خردلی پوشیدم خیلی این مانتورو دوست داشتم .یه شلوار جین تنگ ابی هم زیرش پوشیدم.وسایلامو جمع کردم و راهی کافه شدم.
کافه:
یک ساعت و نیم زود رسیده بودم.برا همین مثل همیسه کتام رو 📚دراوردم و ادامه ی کلبه ی عمو تام رو خوندم.یک ساعت و ربع کتاب خوندم .خیلی به جاهای باریکی کشیده شده بود.این کتاب برام حکم شراب پنجاه ساله رو داره🍾🍷اما کار داشتم باید پا می شدم.پاشدم همه ی میز و صندلی هارو چیدم یه شمع و گل و دستمال روی هر میز کذاشتم و منتظر موندم تا کافه باز شه.
بعد از این که حئون کوکرفت احساس کمبود می کردم.خیلی مظترب بودم اما نمی دونم برا ی چی.ساعت های هشت شب بود که دیگه کار تموم شد و من راهی خونه ی مجردیم شدم.
اما یه لحظه احساس کردم یکی داره دنبالم می کنه پشتم رو نگاه کردم یه مرد بود خیلی ترسیدم سریع تر دویدم اون دوید که یهو یه صدای هی چی کار می کنی اومد برگشتم دیدم جئون کوک بود نمی دونم این جا چی کار می کرد ولی وقتی فهمیدم اون تا افتاده کتک کاری من فرار کردم دم در خونم.با ترس در رو قفل کردم شروع کردم به گریه کردن.رفتم یکمی نودل سبزیجات درست کردم و خوردم یه قسمت اقای ملکه دیدم بعد رفتم خوابیدم.
فردا صبح :
ساعت یه ربع به هفت بیدارم شدم .سرم گیج می رفت یک دقیقه وایستادم تا حالم خوب شه.پاشدم رفتم یکی توت فرنگی و نوتلا و نون تست ور داشتم نوتلا هارو مالیدم رو نون🍓🍫🍞خیلی خوب شده بود.پاشدم رفتم یه مانتو ی. بلند خردلی پوشیدم خیلی این مانتورو دوست داشتم .یه شلوار جین تنگ ابی هم زیرش پوشیدم.وسایلامو جمع کردم و راهی کافه شدم.
کافه:
یک ساعت و نیم زود رسیده بودم.برا همین مثل همیسه کتام رو 📚دراوردم و ادامه ی کلبه ی عمو تام رو خوندم.یک ساعت و ربع کتاب خوندم .خیلی به جاهای باریکی کشیده شده بود.این کتاب برام حکم شراب پنجاه ساله رو داره🍾🍷اما کار داشتم باید پا می شدم.پاشدم همه ی میز و صندلی هارو چیدم یه شمع و گل و دستمال روی هر میز کذاشتم و منتظر موندم تا کافه باز شه.
۶۳.۵k
۰۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.