عشق ممنوعه 🧡 ☆Part 49☆
(تهیونگ)
چهار ساعت گذشته بود ولی هنوز عمل تموم نشده بود و منو سومی خیلی استرس داشتیم و نگران بودیم ، بالاخره بعد از چهار ساعت و نیم پزشک از اتاق آمد بیرون و منو سومی سریع رفتیم سمتش
سومی: دکتر چیشد؟
دکتر: باید بگم مادر فوق العاده قوی ای دارین ایشون صحیح و سلامتن نگران نباشید فقط باید یک هفته دیگه تحت نظر باشن
سومی از خوشحالی اشک از چشماش سرازیر شد
سومی: خیلی ممنونم
دکتر تعظیم کرد و رفت و سومی رفت توی بغل تهیونگ
تهیونگ: دیدی گفتم مادرت قویه
سومی: اوهوم خیلی خوشحالم بالاخره مادرمو میتونم یه بار دیگه ببینم و صداشو بشنوم بعد از پنج سال
چند دقیقه بعد مادر سومی رو به اتاق مخصوص انتقال دادن و سومی رفت از پشت شیشه مادرش رو دید و بعد از انجام یکسری کار ها رفتیم خونمون
[پرش زمانی به چهار ماه بعد]
تواین مدت هم حال مادر سومی خوب شده بود و توی خونه خودش زندگی میکرد و هم ما ازدواج کرده بودیم ، امروز قرار بود همراه سومی برای تعیین جنسیت بچه بریم
تیسا: نمیشه منم بیام؟
تهیونگ: نخیر نمیشه باید سوپرایز بشی
تیسا: ایییشش پس زود بیاین
تهیونگ: چشم
سومی: بریم عشقم
تهیونگ: بریم فقط سومی شکمت از حالت عادی یه زن حامله توی چهار ماهگیم یکم بیش از حد بزرگه
سومی: یااااا بجای این حرفا راه بیوفت
تهیونگ: اکی
راه افتادیم سمت بیمارستان و رفتیم داخل اتاق دکتر و سومی هم روی تخت دراز کشید و دکتر مشغول معاینه کردن شد
دکتر: خب وایستا ببینم اوه چطور اینو قبلا نفهمیدم!
سومی: چیزی شده؟
دکتر: خب چیز بدی نیست ولی..
سومی: ولی چی؟
دکتر: تو چهار قلو حامله ای عزیزم
تهیونگ و سومی: چیییی؟؟!!
تهیونگ: چهار قلو!!
سومی: چجوری چهارتا شد
دکتر: اینو دیگه باید از آقای کیم پرسید
سومی: تهیونگگگگ
تهیونگ: به من چه خب من فقط کارمو انجام دادم تو گیراییت خیلی خوب بوده
سومی: هوففففف خانم دکتر حالا جنسیتشون چی هست این چهارتا؟
دکتر: وایستا ببینم خب دوتا دختر و دوتا پسر
تهیونگ: چه تعادلی!
سومی: تو ساکت شو فقط
تهیونگ: ای بابا خب من بهت گفتم که شکمت بیش از اندازه بزرگه تو باور نمیکردی
سومی: سعی نکن گندتو جمع کنی کیم تهیونگ
کپی ممنوع ❌
چهار ساعت گذشته بود ولی هنوز عمل تموم نشده بود و منو سومی خیلی استرس داشتیم و نگران بودیم ، بالاخره بعد از چهار ساعت و نیم پزشک از اتاق آمد بیرون و منو سومی سریع رفتیم سمتش
سومی: دکتر چیشد؟
دکتر: باید بگم مادر فوق العاده قوی ای دارین ایشون صحیح و سلامتن نگران نباشید فقط باید یک هفته دیگه تحت نظر باشن
سومی از خوشحالی اشک از چشماش سرازیر شد
سومی: خیلی ممنونم
دکتر تعظیم کرد و رفت و سومی رفت توی بغل تهیونگ
تهیونگ: دیدی گفتم مادرت قویه
سومی: اوهوم خیلی خوشحالم بالاخره مادرمو میتونم یه بار دیگه ببینم و صداشو بشنوم بعد از پنج سال
چند دقیقه بعد مادر سومی رو به اتاق مخصوص انتقال دادن و سومی رفت از پشت شیشه مادرش رو دید و بعد از انجام یکسری کار ها رفتیم خونمون
[پرش زمانی به چهار ماه بعد]
تواین مدت هم حال مادر سومی خوب شده بود و توی خونه خودش زندگی میکرد و هم ما ازدواج کرده بودیم ، امروز قرار بود همراه سومی برای تعیین جنسیت بچه بریم
تیسا: نمیشه منم بیام؟
تهیونگ: نخیر نمیشه باید سوپرایز بشی
تیسا: ایییشش پس زود بیاین
تهیونگ: چشم
سومی: بریم عشقم
تهیونگ: بریم فقط سومی شکمت از حالت عادی یه زن حامله توی چهار ماهگیم یکم بیش از حد بزرگه
سومی: یااااا بجای این حرفا راه بیوفت
تهیونگ: اکی
راه افتادیم سمت بیمارستان و رفتیم داخل اتاق دکتر و سومی هم روی تخت دراز کشید و دکتر مشغول معاینه کردن شد
دکتر: خب وایستا ببینم اوه چطور اینو قبلا نفهمیدم!
سومی: چیزی شده؟
دکتر: خب چیز بدی نیست ولی..
سومی: ولی چی؟
دکتر: تو چهار قلو حامله ای عزیزم
تهیونگ و سومی: چیییی؟؟!!
تهیونگ: چهار قلو!!
سومی: چجوری چهارتا شد
دکتر: اینو دیگه باید از آقای کیم پرسید
سومی: تهیونگگگگ
تهیونگ: به من چه خب من فقط کارمو انجام دادم تو گیراییت خیلی خوب بوده
سومی: هوففففف خانم دکتر حالا جنسیتشون چی هست این چهارتا؟
دکتر: وایستا ببینم خب دوتا دختر و دوتا پسر
تهیونگ: چه تعادلی!
سومی: تو ساکت شو فقط
تهیونگ: ای بابا خب من بهت گفتم که شکمت بیش از اندازه بزرگه تو باور نمیکردی
سومی: سعی نکن گندتو جمع کنی کیم تهیونگ
کپی ممنوع ❌
۹۱.۷k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.