پرنسس اسلایترین
#پرنسس_اسلایترین
#part2
(10سال بعد)
پرفسور مکگوناگال: ماری دخترم بیدار شو ماریانااا...
ماری: اممم (داره خمیازه میکشه) بله پرفسور
بچه ها از این جا به بعد پ. م یعنی پرفسور مکگوناگال
پ. م: دخترم یادت رفته امروز چه روز مهمیه بلند شو باید اماده شی ولی گرفتی راحت خوابیدی
ماری: وااای یادم رفته بود امروز قراره جزو سال اولیا بشم و درس خوندنو شروع کنم
پ. م: بله کاملا درسته (یه پوز خند زد) البته که تو چند ساله درس خوندنو شروع کردی و مسلما از سال اولی ها خیلی جلو تری اما خب باید دستور عملم مثل معجون سازی و یاد بگیری، اناده شو، منم دیگه میرم خدافظ
پوفی کشیدم از تختم بلند شدم و پامپی گربه سفید پشمالومو ناز کردم رفتم سراغ دستشویی اتاق و کارای لازمو انجام دادم بیرون اومدم لباسامو پوشیدم
استرس داشتم امروز قرار بود گروهی که توش قراره تحصیل کنم مشخص شه
تو این چند سال فهمیدم گریفیندوری ها خیلی مهربونن و اصلا دوست نداشتم از اسلایترینی ها بشم چون خیلی سردو بیروحن تو این فکر بودم که در اتاقم زده شد گفتم بفرمایید پرفسور دامبلدور وارد اتاق شد...
#part2
(10سال بعد)
پرفسور مکگوناگال: ماری دخترم بیدار شو ماریانااا...
ماری: اممم (داره خمیازه میکشه) بله پرفسور
بچه ها از این جا به بعد پ. م یعنی پرفسور مکگوناگال
پ. م: دخترم یادت رفته امروز چه روز مهمیه بلند شو باید اماده شی ولی گرفتی راحت خوابیدی
ماری: وااای یادم رفته بود امروز قراره جزو سال اولیا بشم و درس خوندنو شروع کنم
پ. م: بله کاملا درسته (یه پوز خند زد) البته که تو چند ساله درس خوندنو شروع کردی و مسلما از سال اولی ها خیلی جلو تری اما خب باید دستور عملم مثل معجون سازی و یاد بگیری، اناده شو، منم دیگه میرم خدافظ
پوفی کشیدم از تختم بلند شدم و پامپی گربه سفید پشمالومو ناز کردم رفتم سراغ دستشویی اتاق و کارای لازمو انجام دادم بیرون اومدم لباسامو پوشیدم
استرس داشتم امروز قرار بود گروهی که توش قراره تحصیل کنم مشخص شه
تو این چند سال فهمیدم گریفیندوری ها خیلی مهربونن و اصلا دوست نداشتم از اسلایترینی ها بشم چون خیلی سردو بیروحن تو این فکر بودم که در اتاقم زده شد گفتم بفرمایید پرفسور دامبلدور وارد اتاق شد...
۲.۱k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.