فرانک: بعد از اون داستان فهمیدم ا/ت ونازنین تونستن نجاتشو
فرانک: بعد از اون داستان فهمیدم ا/ت ونازنین تونستن نجاتشون بدن ولی به حرف پسرم نیکلاس گوش دادم و دوباره امروز میخوام بهشون حمله کنم یک ماه گذشت ارتش خیلی خوب آماده شده بود و مطمئنن اون ا/ت انقدر قوی نیست😏
نیکلاس: موقعیت رویت شد تا یک ساعت دیگه حمله میکنیم همه آماده اید
ی لشکر بزرگ از خوناشام ها ک بوی انسان بهشونخورده بود
لوسیفر:خب خب داداش گلم امروزمیخوای کدوم رو بخوری؟؟ قطعا جونگ کوک رو
نیکلاس: هن اسمش رو از کجا میدونی؟؟
لوسیفر:بابا بهم گفت اون روز ک رفته بود ا/ت خیلی صداش میکرد و داد میزد
نیکلاس: هوم باش پس اون یکی با من
لوسیفر:جیمین؟نپرس اینو دیگه نازنین جیغ زد خودم شنیدم
نیکلاس: نظرت چیه بعد از اینکه گیرشون اوردیم ا/ت رو مال خودم کنم توهم نازنین رو
لوسیفر: هوممم اون بدن نازنین همچین بد هم نیست باش پس برده میکنیمشون
نیکلاس: ولی ی جور دیگه زجرشون بدیم نظرت؟؟
لوسیفر:؟؟
نیکلاس: ا/ت و نازنین رو توی ی اتاق ک درش شیشه هست اتاق بغلی رو نشون میده توی همون قسمت شکنجه
لوسیفر:خب؟؟
نیکلاس: بعدش اون دوتا پسر هارو جلشون شکنجه کنیممم؟؟؟
لوسیفر: ااه ماشالله داداش پس حسابی حال میده تا اونم از دو حالت
هردو: خنده شیطانی😈
ا/ت
از صبح با بیحالی بلند شدم سرم بدنم صورتممم درد میکرد دیشب روی تخت کوکی خوابیدم نمیدونم انقدر با محبته الان میشه گفت دوماه و خورده ای هست ک اینجان واقعا آدم بهشون عادت میکنه موهاسلختش رو صورتش بود کنار دادم و بهشنگاه کردم
کوکی: خوشگل ندیدی؟؟
هر هر هر بانمک🤗
کوکی: گگگگ
پاشو بریم دست و صورت بشوریم ک کل وجودم درد میکنه
نازنین
جیمین انقدر دیشب فشار داده بود توی بغلش حس شکشتن استخون داشتم روی تخت نشستم به صورتش نگاه کردم خداییش خیلی خوشگله دستم رو رویهمه اعضای صورتش کشیدم ک دستم رفت روی لبش ب شوخی پرید دستم رو گاز بگیره ک سریع کشیدم ولی روی تخت نشست و منو خوابوند روم خیمه زد
جیمین: اهااا مچت رو گرفتم سر صبی چرا اینجوری نگام میکنی؟؟
از بس خوشگلی
جیمین: الان طعنه زدی؟؟
دقیقااا
جیمین: گمشو😂
پارت سی💛💔
نیکلاس: موقعیت رویت شد تا یک ساعت دیگه حمله میکنیم همه آماده اید
ی لشکر بزرگ از خوناشام ها ک بوی انسان بهشونخورده بود
لوسیفر:خب خب داداش گلم امروزمیخوای کدوم رو بخوری؟؟ قطعا جونگ کوک رو
نیکلاس: هن اسمش رو از کجا میدونی؟؟
لوسیفر:بابا بهم گفت اون روز ک رفته بود ا/ت خیلی صداش میکرد و داد میزد
نیکلاس: هوم باش پس اون یکی با من
لوسیفر:جیمین؟نپرس اینو دیگه نازنین جیغ زد خودم شنیدم
نیکلاس: نظرت چیه بعد از اینکه گیرشون اوردیم ا/ت رو مال خودم کنم توهم نازنین رو
لوسیفر: هوممم اون بدن نازنین همچین بد هم نیست باش پس برده میکنیمشون
نیکلاس: ولی ی جور دیگه زجرشون بدیم نظرت؟؟
لوسیفر:؟؟
نیکلاس: ا/ت و نازنین رو توی ی اتاق ک درش شیشه هست اتاق بغلی رو نشون میده توی همون قسمت شکنجه
لوسیفر:خب؟؟
نیکلاس: بعدش اون دوتا پسر هارو جلشون شکنجه کنیممم؟؟؟
لوسیفر: ااه ماشالله داداش پس حسابی حال میده تا اونم از دو حالت
هردو: خنده شیطانی😈
ا/ت
از صبح با بیحالی بلند شدم سرم بدنم صورتممم درد میکرد دیشب روی تخت کوکی خوابیدم نمیدونم انقدر با محبته الان میشه گفت دوماه و خورده ای هست ک اینجان واقعا آدم بهشون عادت میکنه موهاسلختش رو صورتش بود کنار دادم و بهشنگاه کردم
کوکی: خوشگل ندیدی؟؟
هر هر هر بانمک🤗
کوکی: گگگگ
پاشو بریم دست و صورت بشوریم ک کل وجودم درد میکنه
نازنین
جیمین انقدر دیشب فشار داده بود توی بغلش حس شکشتن استخون داشتم روی تخت نشستم به صورتش نگاه کردم خداییش خیلی خوشگله دستم رو رویهمه اعضای صورتش کشیدم ک دستم رفت روی لبش ب شوخی پرید دستم رو گاز بگیره ک سریع کشیدم ولی روی تخت نشست و منو خوابوند روم خیمه زد
جیمین: اهااا مچت رو گرفتم سر صبی چرا اینجوری نگام میکنی؟؟
از بس خوشگلی
جیمین: الان طعنه زدی؟؟
دقیقااا
جیمین: گمشو😂
پارت سی💛💔
۱۰.۹k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.