فیک مونبین.. -پارت ۱
شب جمعه بود . بارون به شدت به پنجره بسته میکوبید. آرام از تخت بلند شدم و به سمت اتاق خواهرم رفتم. آرام در اتاق رو باز کردم. پاورچین پاورچین به اتاقش رفتم با چشمانم اطراف رو دنبال کردم . گیتار کنار تختش.
خم شدم و دستی بر گیتار کشیدم.
- حتی به برداشتنش فکر هم نکن.
از ترس جیغ کشیدم . او با دستانش مانع فریاد من شد: ″ کله پوک ، خواهر خودت هم نمیشناسی؟″
دستش رو آرام از دهانم برداشت . قلبم تند تند میزد.
وقتی آروم شدم ، پرسیدم: چطوری بیدار شدی؟
- مثل آدمیزاد.
- منتغیه
کلارا خندید . با خنده اش لبخندی بر لبانم نشست
- میدونستی چقد عا.شقمی؟
پوزخند زدم: ″گم.شو″
- چرا گیتارم رو برداشتی؟
- چون گیتار ندارم
- نه اسکل ، میگم برای چی اینوقت شب؟
گیتار به رنگ خ.ون رو برداشتم: با لی گیول قرار دارم
میخواستم برم که من رو از کلاهم کشید....
-ادامه؟
خم شدم و دستی بر گیتار کشیدم.
- حتی به برداشتنش فکر هم نکن.
از ترس جیغ کشیدم . او با دستانش مانع فریاد من شد: ″ کله پوک ، خواهر خودت هم نمیشناسی؟″
دستش رو آرام از دهانم برداشت . قلبم تند تند میزد.
وقتی آروم شدم ، پرسیدم: چطوری بیدار شدی؟
- مثل آدمیزاد.
- منتغیه
کلارا خندید . با خنده اش لبخندی بر لبانم نشست
- میدونستی چقد عا.شقمی؟
پوزخند زدم: ″گم.شو″
- چرا گیتارم رو برداشتی؟
- چون گیتار ندارم
- نه اسکل ، میگم برای چی اینوقت شب؟
گیتار به رنگ خ.ون رو برداشتم: با لی گیول قرار دارم
میخواستم برم که من رو از کلاهم کشید....
-ادامه؟
۴۲۵
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.