عشق ممنوعه!
P2
ا/ت بعد از اینکه پدرشو بغل کرد
وسایلشو برای فردا جمع کرد و با شوق.ذوق زیاد به خواب عمیقی فرو رفت
۳ظهر ویو
بیدار شدم و کارای مربوط و کردم
حموم رفتم و بعد از رسیدن به خودم یه چیزی خوردم و بابام اومد
پ/ت:سلام دخترم(بغض)
ا/ت:سلاام چرا بغض کردی بابا ؟
پ/ت:امروز میری دیگه نمینمت
ا/ت:خب بابا جونم زنگ میزنم بهت بعدشم حتما یه روزی برمیگردم
پ/ت:اونجا مواظب خودت باش باشه؟
ا/ت:نگران نباش مواظب خودم هستم
م/ت:(مادر ا/ت)
م/ت:با پسرا لاس نزن
پ/ت و ا/ت😑💔
ا/ت:مامان من میرم بعد حرف آخرت اینه واسم؟
م/ت:خو خوشگلی میدزنت
ا/ت:مامان نمیری
ساعت و نگاه کردم شش بود
هنوز وقت داشتم نشستم . با خوانوادم وقت گذروندم بعد از خوردن شام راهی فرودگاه شدیم
ا/ت:خداحافظ مامان و بابا(بغض)
پ/ت و م/ت: خداحافظ مواظب باش امیدوارم بتونی جیمین و ببینی
یه لبخند تلخ زدم و توی هواپیما نشستم ولی خوشحال بودم اینکه میرم کره
پرش زمانی رسیدن به کره*
رسیدم و کارای مربوط و کردم بابام بهم پول داده بود بخاطر همین یه خونه اجاره کردم
میخواستم ببینم زندگی تو کره ی جنوبی چطوریه ؟
زنگ زدم به بابام
ا/ت:سلااام بابا
پ/ت:سلام دخترم رسیدی سالمی؟
ا/ت:اره بابا رسیدم تازه یه خونه اجاره کردم
پ/ت:باشه دخترم
ا/ت:سلام برسون به مامانم
پ/ت:باشه خداحافظ
ا/ت:باییی
خسته بودم بخاطر همین گرفتم خوابیدم
صبح *
بیدار شدم و یه چیزی خوردم میخواستم برم بیرون
وارد کافه شدم که کتاب داشت خیلی آروم بود
یه قهوه سفارش دادم و آهنگ فیلتر از جیمین و پخش کردم داشتم تو آرامش کتاب میخوندم که یه مردی از کنارم رد شد
ولی کیف پولش افتاد
کیف و برداشتم و
ا/ت:ببخشید آقا
برگشت سمتم ولی اون ........................
ا/ت بعد از اینکه پدرشو بغل کرد
وسایلشو برای فردا جمع کرد و با شوق.ذوق زیاد به خواب عمیقی فرو رفت
۳ظهر ویو
بیدار شدم و کارای مربوط و کردم
حموم رفتم و بعد از رسیدن به خودم یه چیزی خوردم و بابام اومد
پ/ت:سلام دخترم(بغض)
ا/ت:سلاام چرا بغض کردی بابا ؟
پ/ت:امروز میری دیگه نمینمت
ا/ت:خب بابا جونم زنگ میزنم بهت بعدشم حتما یه روزی برمیگردم
پ/ت:اونجا مواظب خودت باش باشه؟
ا/ت:نگران نباش مواظب خودم هستم
م/ت:(مادر ا/ت)
م/ت:با پسرا لاس نزن
پ/ت و ا/ت😑💔
ا/ت:مامان من میرم بعد حرف آخرت اینه واسم؟
م/ت:خو خوشگلی میدزنت
ا/ت:مامان نمیری
ساعت و نگاه کردم شش بود
هنوز وقت داشتم نشستم . با خوانوادم وقت گذروندم بعد از خوردن شام راهی فرودگاه شدیم
ا/ت:خداحافظ مامان و بابا(بغض)
پ/ت و م/ت: خداحافظ مواظب باش امیدوارم بتونی جیمین و ببینی
یه لبخند تلخ زدم و توی هواپیما نشستم ولی خوشحال بودم اینکه میرم کره
پرش زمانی رسیدن به کره*
رسیدم و کارای مربوط و کردم بابام بهم پول داده بود بخاطر همین یه خونه اجاره کردم
میخواستم ببینم زندگی تو کره ی جنوبی چطوریه ؟
زنگ زدم به بابام
ا/ت:سلااام بابا
پ/ت:سلام دخترم رسیدی سالمی؟
ا/ت:اره بابا رسیدم تازه یه خونه اجاره کردم
پ/ت:باشه دخترم
ا/ت:سلام برسون به مامانم
پ/ت:باشه خداحافظ
ا/ت:باییی
خسته بودم بخاطر همین گرفتم خوابیدم
صبح *
بیدار شدم و یه چیزی خوردم میخواستم برم بیرون
وارد کافه شدم که کتاب داشت خیلی آروم بود
یه قهوه سفارش دادم و آهنگ فیلتر از جیمین و پخش کردم داشتم تو آرامش کتاب میخوندم که یه مردی از کنارم رد شد
ولی کیف پولش افتاد
کیف و برداشتم و
ا/ت:ببخشید آقا
برگشت سمتم ولی اون ........................
۱۱.۵k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.