رفتم خداحافظ ای خونه ات آباد ای آنکه دگر عشق خود را برده
رفتم خداحافظ ای خونه ات آباد ای آنکه دگر عشق خود را برده ای از یاد
رفتم خداحافظ ای عشق بی بنیاد ای آنکه دگر هستی ام را داده ای بر باد
دنیای پاک من پر از معصومی عشقه،
هم خونه ی قلبم پر از معبودیه عشقه
در مکتب ما عاشقی یعنی فدا گشتن
او بودن و از ما و من دیگر رها گشتن
تو باش و اون دنیای تو که پر از هوسها نیست من می روم با این دلم که پر از پریشانی است
از تو نمی گوید این ساز بشکسته دیگر نمی نالد با این سیم بگسسته
تا این خدایی هست درد آشنایی هست فریاد عاشق را راهی به جایی هست
دیوونه ای بودم در بازی تقدیر رفتم که بگریزم زین عشق دامن گیر
آری عذاب عشق نقش برای عشق،
بهتر که ناخونده بستم کتاب عشق
دیوونه ای بودم که عمری باورت کردم چون شبنمی از لاله ی دل بسترت کردم
خوش اون دو چشم مهربونت رو نمی بینم
کاش از لب گرمت گل بوسه نمی چیدم
تو باش و اون دنیای تو که پر از هوسها نیست
من می روم با این دلی که پر از پریشانی است
رفتم خداحافظ ای عشق بی بنیاد ای آنکه دگر هستی ام را داده ای بر باد
دنیای پاک من پر از معصومی عشقه،
هم خونه ی قلبم پر از معبودیه عشقه
در مکتب ما عاشقی یعنی فدا گشتن
او بودن و از ما و من دیگر رها گشتن
تو باش و اون دنیای تو که پر از هوسها نیست من می روم با این دلم که پر از پریشانی است
از تو نمی گوید این ساز بشکسته دیگر نمی نالد با این سیم بگسسته
تا این خدایی هست درد آشنایی هست فریاد عاشق را راهی به جایی هست
دیوونه ای بودم در بازی تقدیر رفتم که بگریزم زین عشق دامن گیر
آری عذاب عشق نقش برای عشق،
بهتر که ناخونده بستم کتاب عشق
دیوونه ای بودم که عمری باورت کردم چون شبنمی از لاله ی دل بسترت کردم
خوش اون دو چشم مهربونت رو نمی بینم
کاش از لب گرمت گل بوسه نمی چیدم
تو باش و اون دنیای تو که پر از هوسها نیست
من می روم با این دلی که پر از پریشانی است
۱۸۸
۲۵ آذر ۱۴۰۳