you for me
پارت ۱۴
لینو با تعجب به هیونجین نگاه میکرد. تاحالا ندیده بود که اون ، اینطوری درمورد یک شخص حرف بزنه.
هیونجین: چیه؟
لینو: هیونجین من با تو ۴ ساله که دوستم...میتونم رگم تو این ۴ سال حتی یکبار هم ندیدم اینجوری راجب یه نفر حرف بزنی. هیونجین فکر میکنم...فکر میکنم تو عا-
هیونجین: هوی ساکت شو چرا باید عاشقش بشم؟!
بعد ، هان و فلکیس به کلاس برگشتن.
ویو فلیکس
وقتی وارد کلاس شدم ، هیونجین با داد به لینو چیزی گفت و اما با دیدن ما اروم شد.
لینو: باشه اروم باش حالا.
فلیکس: چی-چیشده..خو-خوبی؟
هیونجین: هیچی نشده...
فلیکس: ع-عصبانی؟
هیونجین ، نفس عمیق کشید و اروم شد.
هیونجین: اره..ولی الان ارومم...لینو تو هم یکبار دیگه از اینا حرفا بزنی..
لینو: باشه باشه.
.
.
اون روز تموم شد. فلیکس و هیونجین با هم دیگه به خونه برگشتن و داخل راه کلی باهم صحبت کردن.
رابطه اونها روز به روز صمیمی تر میشد. هروز تو مدرسه ، باهم وقت میگذراندند. لینو و هان هم بیشتر به هم نزدیک شده بودن...تلاش های فلیکس برای کمک به اونها بی نتیجه نبود.
۱ ماه بعد
ویو فلیکس
زنگ استراحت بود. داخل راهرو بودم و منتظر هیونجین وایساده بودم تا کارش تموم بشه و از کلاس بیاد بیرون. تو حال خودم بودم که یهو یه نفر اومد بالای سرم و منو چسبوند به دیوار.
جو هان: از بچمون چه خبر؟( با پوزخند)
چیزی نگفتم. با پوزخند و تمسخر گفت
جو هان: اخی میخوای سعی کنی شجاع باشی؟ هه عمرا بتونی.. لوس و ترسویی بیش نیستی.
بعد اشاره ای به دوستش کرد تا براش چیزی بیاره. چی میخواست بیاره؟ میخواد چیکار کنه؟
دوستش ، با یک قمقه برگشت و اون رو داد به جو هان. میخواد روم اب بریزه؟! الان هوا سرده این ادم نمیفهمه؟!
درش رو باز کرد و گرفت بالای سرم. ترس و استرسم شروع شد. دستام شروع کرد به لرزیدن.
جو هان: اخی ترسیدی؟ پس شجاعتت رفت؟
فلیکس: ل-لطفا...ن-نریز...
جو هان: اوه...چرا اونقت؟
فلیکس: ه-هوا س-سرده.
جو هان: اخی سردت میشه؟
بعد خنده ای کرد و با پوزخند گفت
جو هان: چرا فکر میکنی باید برام مهم باشه که سردت میشه؟
اب رو رخت روم. موهام و لباسم خیس شد. وقتی اب رو ریخت ، لرزشم بیشتر شد. روی زمین نشستم و تو خودم جمع شدم.
جو هان: اخی...کسیو نداری بیاد کمکت کنه کوچولو؟* با خنده*
اشکام شروع کرد به ریختن. میلرزیدم و گریه میکردم. جو هان همینطوری به مسخره کردنم ادامه داد ، که یهو...
هیونجین: هوی تو چه غلطی میکنی؟!
لینو با تعجب به هیونجین نگاه میکرد. تاحالا ندیده بود که اون ، اینطوری درمورد یک شخص حرف بزنه.
هیونجین: چیه؟
لینو: هیونجین من با تو ۴ ساله که دوستم...میتونم رگم تو این ۴ سال حتی یکبار هم ندیدم اینجوری راجب یه نفر حرف بزنی. هیونجین فکر میکنم...فکر میکنم تو عا-
هیونجین: هوی ساکت شو چرا باید عاشقش بشم؟!
بعد ، هان و فلکیس به کلاس برگشتن.
ویو فلیکس
وقتی وارد کلاس شدم ، هیونجین با داد به لینو چیزی گفت و اما با دیدن ما اروم شد.
لینو: باشه اروم باش حالا.
فلیکس: چی-چیشده..خو-خوبی؟
هیونجین: هیچی نشده...
فلیکس: ع-عصبانی؟
هیونجین ، نفس عمیق کشید و اروم شد.
هیونجین: اره..ولی الان ارومم...لینو تو هم یکبار دیگه از اینا حرفا بزنی..
لینو: باشه باشه.
.
.
اون روز تموم شد. فلیکس و هیونجین با هم دیگه به خونه برگشتن و داخل راه کلی باهم صحبت کردن.
رابطه اونها روز به روز صمیمی تر میشد. هروز تو مدرسه ، باهم وقت میگذراندند. لینو و هان هم بیشتر به هم نزدیک شده بودن...تلاش های فلیکس برای کمک به اونها بی نتیجه نبود.
۱ ماه بعد
ویو فلیکس
زنگ استراحت بود. داخل راهرو بودم و منتظر هیونجین وایساده بودم تا کارش تموم بشه و از کلاس بیاد بیرون. تو حال خودم بودم که یهو یه نفر اومد بالای سرم و منو چسبوند به دیوار.
جو هان: از بچمون چه خبر؟( با پوزخند)
چیزی نگفتم. با پوزخند و تمسخر گفت
جو هان: اخی میخوای سعی کنی شجاع باشی؟ هه عمرا بتونی.. لوس و ترسویی بیش نیستی.
بعد اشاره ای به دوستش کرد تا براش چیزی بیاره. چی میخواست بیاره؟ میخواد چیکار کنه؟
دوستش ، با یک قمقه برگشت و اون رو داد به جو هان. میخواد روم اب بریزه؟! الان هوا سرده این ادم نمیفهمه؟!
درش رو باز کرد و گرفت بالای سرم. ترس و استرسم شروع شد. دستام شروع کرد به لرزیدن.
جو هان: اخی ترسیدی؟ پس شجاعتت رفت؟
فلیکس: ل-لطفا...ن-نریز...
جو هان: اوه...چرا اونقت؟
فلیکس: ه-هوا س-سرده.
جو هان: اخی سردت میشه؟
بعد خنده ای کرد و با پوزخند گفت
جو هان: چرا فکر میکنی باید برام مهم باشه که سردت میشه؟
اب رو رخت روم. موهام و لباسم خیس شد. وقتی اب رو ریخت ، لرزشم بیشتر شد. روی زمین نشستم و تو خودم جمع شدم.
جو هان: اخی...کسیو نداری بیاد کمکت کنه کوچولو؟* با خنده*
اشکام شروع کرد به ریختن. میلرزیدم و گریه میکردم. جو هان همینطوری به مسخره کردنم ادامه داد ، که یهو...
هیونجین: هوی تو چه غلطی میکنی؟!
۱۱.۰k
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.