فیک سایه سیاه (F2) پارت ⁴⁷
هانا : خیله خب دایانا یه ماشین مشکی جلوی در بیمارستانه سوارش شو
دایانا : باشه
دایانا ؛ رفتم درشو باز کردم که دیدم هانا تو ماشین نشسته نشستم تو ماشین و درو بستم
دایانا : چی از جون منو خانوادم میخوای عوضی
هانا : اروم باش دایانا ، اینکارو کردم که بهت هشدار بدم
دایانا : هشدار ؟
هانا : بیا یه معامله ای کنیم
دایانا : چه معامله ای ؟
هانا : جیمینو ترک کن منم قول میدم کاری بقیه نداشته باشم
دایانا : میگم هانا نکنه چیزی خورده تو سرت ها؟ با خودت چی فکر کردی ؟ من جیمینو به این سادگی به دست نیاوردم که به این سادگی ولش کنم از جونم گذشتم تا به اینجا برسم
هانا : به نظرم بهتره تند نری اول اینو ببین بعد حرف بزن
دایانا ؛ تبلتشو روشن کرد یه ویدیو نشونم داد پدر و مادر جیمین بودن اونا رو زیر نظر داشت
هانا : اگه میخوای اونا در امان باشن یا بهتر بگم زنده بمونن باید جیمینو ترک کنی
دایانا : لعنت بهت
هانا : اگه قبول نکنی قول میدم تک تکشونو جلوی چشمات بکشم
دایانا ؛ بعضی وقتا ادم ها توی موقعیت هایی قرار میگرن که بین بد و بدتر باید یکیو انتخاب کنن من دقیقا توی این موقعیت بودم من تصمیم گرفتم بدو انتخاب کنم تصمیم گرفتم...
دایانا : باشه قبوله ترکش میکنم ولی اینو بدون اگه بفهمم بلایی سرشون اوردی خودم برمیگردمو کارتو میسازم فهمیدی
هانا : معامله انجام شد نگران نباش زیر قولم نمیزنم
دایانا : از ماشین پیاده شدم رفتم داخل حیاط بیمارستان با فکر کردن به کاری که میخواستم بکنم بغض کردم گریم گرفت دیدم جیمین داره میاد سمتم
جیمین : دایانا ، کجا بودی ؟ نیم ساعته رفتی عشقم
دایانا : .....
جیمین؛ چهرش پر از ناراحتی بود داشت گریه میکرد میدونستم یه چیزی شده ولی نمیخواد بگه تا حالا هیچوقت اونو اینجوری ندیده بودم اونو جیهوپ ارتباط خونی نداشتن اما انگار این رابطه بیشتر از یه رابطه خونیه اونا واقعن به هم وابسته شده بودن
جیمین : دایانا ، میخوای بگی چی شده ؟
دایانا : چیزی نیست فقط یکم حالم بد بود خواستم تنها باشم ، بریم تو
جیمین : بریم
دایانا ؛ رفتیم داخل که دیدیم دکتر داره از اتاق عمل میاد بیرون سریع رفتم سمتش
دایانا : حالش چطوره؟
سانگ: نگران نباش دایانا ، حالش خوبه گلوله به جای بدی برخورد نکرده خداروشکر
کوک : میتونیم ببینیمش
سانگ : اره حتما ولی زیاد دورشو شلوغ نکنین تا استراحت کنه
سانگ : تهیونگ ، میتونی بیای اتاقم لطفا
تهیونگ : حتما
دایانا : میرم پیشش
جیمین : باشه عزیزم من همینجا منتظرت میمونم
دایانا ؛ رفتم توی اتاق با دیدنش....
پارتا رو زود به زود میزارم ولی توقع دارم واقعا لایک کنین 😑💔
دایانا : باشه
دایانا ؛ رفتم درشو باز کردم که دیدم هانا تو ماشین نشسته نشستم تو ماشین و درو بستم
دایانا : چی از جون منو خانوادم میخوای عوضی
هانا : اروم باش دایانا ، اینکارو کردم که بهت هشدار بدم
دایانا : هشدار ؟
هانا : بیا یه معامله ای کنیم
دایانا : چه معامله ای ؟
هانا : جیمینو ترک کن منم قول میدم کاری بقیه نداشته باشم
دایانا : میگم هانا نکنه چیزی خورده تو سرت ها؟ با خودت چی فکر کردی ؟ من جیمینو به این سادگی به دست نیاوردم که به این سادگی ولش کنم از جونم گذشتم تا به اینجا برسم
هانا : به نظرم بهتره تند نری اول اینو ببین بعد حرف بزن
دایانا ؛ تبلتشو روشن کرد یه ویدیو نشونم داد پدر و مادر جیمین بودن اونا رو زیر نظر داشت
هانا : اگه میخوای اونا در امان باشن یا بهتر بگم زنده بمونن باید جیمینو ترک کنی
دایانا : لعنت بهت
هانا : اگه قبول نکنی قول میدم تک تکشونو جلوی چشمات بکشم
دایانا ؛ بعضی وقتا ادم ها توی موقعیت هایی قرار میگرن که بین بد و بدتر باید یکیو انتخاب کنن من دقیقا توی این موقعیت بودم من تصمیم گرفتم بدو انتخاب کنم تصمیم گرفتم...
دایانا : باشه قبوله ترکش میکنم ولی اینو بدون اگه بفهمم بلایی سرشون اوردی خودم برمیگردمو کارتو میسازم فهمیدی
هانا : معامله انجام شد نگران نباش زیر قولم نمیزنم
دایانا : از ماشین پیاده شدم رفتم داخل حیاط بیمارستان با فکر کردن به کاری که میخواستم بکنم بغض کردم گریم گرفت دیدم جیمین داره میاد سمتم
جیمین : دایانا ، کجا بودی ؟ نیم ساعته رفتی عشقم
دایانا : .....
جیمین؛ چهرش پر از ناراحتی بود داشت گریه میکرد میدونستم یه چیزی شده ولی نمیخواد بگه تا حالا هیچوقت اونو اینجوری ندیده بودم اونو جیهوپ ارتباط خونی نداشتن اما انگار این رابطه بیشتر از یه رابطه خونیه اونا واقعن به هم وابسته شده بودن
جیمین : دایانا ، میخوای بگی چی شده ؟
دایانا : چیزی نیست فقط یکم حالم بد بود خواستم تنها باشم ، بریم تو
جیمین : بریم
دایانا ؛ رفتیم داخل که دیدیم دکتر داره از اتاق عمل میاد بیرون سریع رفتم سمتش
دایانا : حالش چطوره؟
سانگ: نگران نباش دایانا ، حالش خوبه گلوله به جای بدی برخورد نکرده خداروشکر
کوک : میتونیم ببینیمش
سانگ : اره حتما ولی زیاد دورشو شلوغ نکنین تا استراحت کنه
سانگ : تهیونگ ، میتونی بیای اتاقم لطفا
تهیونگ : حتما
دایانا : میرم پیشش
جیمین : باشه عزیزم من همینجا منتظرت میمونم
دایانا ؛ رفتم توی اتاق با دیدنش....
پارتا رو زود به زود میزارم ولی توقع دارم واقعا لایک کنین 😑💔
۴۳.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.