پارت 1
صبح شد دیشب با عسل حرف زدم که یه مدرسه برام پیدا کنه( عسل دوست مهسا) که پیدا کرده بود خودشم داخل مدرسه بود امروز باید میرفتم ثبت نام میکردم رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون صبحونه خوردم و کیفم برداشتم کیلید و گوشیم رو توش گذاشتم و رفتم چون پول زیادی برام نبود مجبور شدم پیاده برم راه افتم رفتم بعد چند دقیقه گوشیم زنگ خورد عسل بود
مهسا :الو سلام
عسل :سلام خوبی کجایی چرا دیر کردی کلاس الان شروع میشه
مهسا :دارم میام اومدم
قط کردم و بدو بدو رفتم تا رسیدم
رفتم داخل سعی کردم دفتر رو پیدا کنم پیدا کردم عسل هم اونجا بود گفت :با مدیر صحبت کردم گفت میتونه امروز بره تا فردا بیاد کاراش رو انجام بده
مهسا :خوبه کلاس کجاس
عسل :بیا بریم نشونت بدم
کلاس رو دیدم رفتیم داخل معلم منو معرفی کرد به بچها و رفتم نشستم زنگ خورد....
ادامه دارد
تا رمان بعدی 💜
20 لایک
7 کامنت
مهسا :الو سلام
عسل :سلام خوبی کجایی چرا دیر کردی کلاس الان شروع میشه
مهسا :دارم میام اومدم
قط کردم و بدو بدو رفتم تا رسیدم
رفتم داخل سعی کردم دفتر رو پیدا کنم پیدا کردم عسل هم اونجا بود گفت :با مدیر صحبت کردم گفت میتونه امروز بره تا فردا بیاد کاراش رو انجام بده
مهسا :خوبه کلاس کجاس
عسل :بیا بریم نشونت بدم
کلاس رو دیدم رفتیم داخل معلم منو معرفی کرد به بچها و رفتم نشستم زنگ خورد....
ادامه دارد
تا رمان بعدی 💜
20 لایک
7 کامنت
۹.۳k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.