پارت ۱۲
ا/ت : باشه حالا برو لباستو عوض کن بگیر بخواب خستم
سولی باشه ای گفت و بهم گفت تو بگیر بخواب
دراز کشیدم که لامپ هارا خاموش کرد و نمی دونم کی به خواب رفتم
صبح *
باصدای دلنشین سولی بیدار شدم لبخند رو لباش نقش بسته بود و داشت موهاشو شونه می کرد بیدار شدم دیدم ساعت ۶ صبحه
به کمرم کش و قوسی دادم آروم بلند شدم
سولی : صبح بخیر خانم خوشگله
ا/ت: صبح تو عم بخیر گیسو کمون
سولی : از موهای تو که بلند تر نیست
تکخنده ای کردم و وارد دستشویی شدم
و بعد کارای مربوطه اومدم بیرون
لباسمو لباسع لباس لش عوض کردم
وارد حال شدم پارک و روی صندلی نشسته بود در حالی که داشت صبحانه می خورد
سمت آشپز خونه رفتم تا یچیزی بخورم
جیمین : صبح بخیرت کجا رفته؟
سمتش برگشتم
ا/ت: عام .. ببخشید گفتم مزاحم غذا خوردنتون نشم ارباب
سکوت کرد و نگاه خمارشو ازم گرفت
از رو صندلیش بلند شد و سمتم اومد
جیمین : ساعت ۹ وسایلای مورد نیاز میرسن
و سمت در رفت و کتشو برداشت و رفت
یعنی از عمارت خارج شد
........ ببخشید می خواستم دیشب بزارم خابم برد و گوشی موند زیرم خوبه 😂
سولی باشه ای گفت و بهم گفت تو بگیر بخواب
دراز کشیدم که لامپ هارا خاموش کرد و نمی دونم کی به خواب رفتم
صبح *
باصدای دلنشین سولی بیدار شدم لبخند رو لباش نقش بسته بود و داشت موهاشو شونه می کرد بیدار شدم دیدم ساعت ۶ صبحه
به کمرم کش و قوسی دادم آروم بلند شدم
سولی : صبح بخیر خانم خوشگله
ا/ت: صبح تو عم بخیر گیسو کمون
سولی : از موهای تو که بلند تر نیست
تکخنده ای کردم و وارد دستشویی شدم
و بعد کارای مربوطه اومدم بیرون
لباسمو لباسع لباس لش عوض کردم
وارد حال شدم پارک و روی صندلی نشسته بود در حالی که داشت صبحانه می خورد
سمت آشپز خونه رفتم تا یچیزی بخورم
جیمین : صبح بخیرت کجا رفته؟
سمتش برگشتم
ا/ت: عام .. ببخشید گفتم مزاحم غذا خوردنتون نشم ارباب
سکوت کرد و نگاه خمارشو ازم گرفت
از رو صندلیش بلند شد و سمتم اومد
جیمین : ساعت ۹ وسایلای مورد نیاز میرسن
و سمت در رفت و کتشو برداشت و رفت
یعنی از عمارت خارج شد
........ ببخشید می خواستم دیشب بزارم خابم برد و گوشی موند زیرم خوبه 😂
۲۷.۴k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.