ازدواج اجباری 10
ویو ا/ت
رفتم سمت اتاقم یکم رو تخت نشستم و انقدر گریه کرده بودن که نه احساسی برام باقی مونده بود نه جونی رفتم سمت حموم زیر دوش و به چشمام نگا کردم من واقعا اینقدر تو زندگیم گریه نکرده بودم که الان کردم
رفتم رو تخت که لیوان آب دیدن برداشتم از اونجایی که تشنم بود خوردم
ویو کوک
دیدم ا/ت رفت تو حموم ابو برداشتم توش قرص تحریک کننده ریختم به هر حال باید مطمئن میشدم که رابطه نداشته و اینکه بلاخره ما این کارو انجام میدادیم
من شوهرشم(پوزخند)
ویو ا/ت
نمیدونم چرا انقدر گرمم بود اَتش داشتم
رفتم سمت اتاق ارباب
*در شدن*
ویو کوک
دیدم ا/ت داره در میزنه قرص عصر کرده بود
_بیا تو فرشته
+ارباب
_میتونی بهم بگی کوک
+من حالم خیلی بده من فقط یه آب خوردم
کوک به شما ا/ت قدم بر میداره کرواتشو شول تر میکنه
+چرا تا الان لباس راحتی نپوشیده بودی ؟
_چون منتظر تو بودم میخوام تو برام در بیاری بیبی
+به من نگو بیبی
ا/ت میخوره به دیوار صورتشو کج میکنه
_چرا نگم من شوهرتم
+چیکار میکنی برو عقب (قرمز میشه)
ا/ت رو پرت میکنه رو تخت و میره روش
_اَتش داری اوممممم
لباسای ا/تو درمیاره
(اسمات)
یه لیسی به دستش میزنه میره و میگه :دلت میخوادش؟ (به اون یکی دستش لیس میزنه )
ویو ا/ت
نمیدونستم چیکار کنم خیلی گرمم بود واقعا این حسو نداشتم یعنی انقدر اعتمادش بهم کم بوده؟؟؟
کوک میره سمت لبای ا/ت
ا/ت از اونجایی که خیلی اَتش داشت همراهیش میکنه
کوک میره سمت گردنش ماکائ لذتی بخشی به ا/ت هدیه میده میره سمت سینه هاش
ادامه اسمات رو پارت 11میزارم سوییتی های من🤍
رفتم سمت اتاقم یکم رو تخت نشستم و انقدر گریه کرده بودن که نه احساسی برام باقی مونده بود نه جونی رفتم سمت حموم زیر دوش و به چشمام نگا کردم من واقعا اینقدر تو زندگیم گریه نکرده بودم که الان کردم
رفتم رو تخت که لیوان آب دیدن برداشتم از اونجایی که تشنم بود خوردم
ویو کوک
دیدم ا/ت رفت تو حموم ابو برداشتم توش قرص تحریک کننده ریختم به هر حال باید مطمئن میشدم که رابطه نداشته و اینکه بلاخره ما این کارو انجام میدادیم
من شوهرشم(پوزخند)
ویو ا/ت
نمیدونم چرا انقدر گرمم بود اَتش داشتم
رفتم سمت اتاق ارباب
*در شدن*
ویو کوک
دیدم ا/ت داره در میزنه قرص عصر کرده بود
_بیا تو فرشته
+ارباب
_میتونی بهم بگی کوک
+من حالم خیلی بده من فقط یه آب خوردم
کوک به شما ا/ت قدم بر میداره کرواتشو شول تر میکنه
+چرا تا الان لباس راحتی نپوشیده بودی ؟
_چون منتظر تو بودم میخوام تو برام در بیاری بیبی
+به من نگو بیبی
ا/ت میخوره به دیوار صورتشو کج میکنه
_چرا نگم من شوهرتم
+چیکار میکنی برو عقب (قرمز میشه)
ا/ت رو پرت میکنه رو تخت و میره روش
_اَتش داری اوممممم
لباسای ا/تو درمیاره
(اسمات)
یه لیسی به دستش میزنه میره و میگه :دلت میخوادش؟ (به اون یکی دستش لیس میزنه )
ویو ا/ت
نمیدونستم چیکار کنم خیلی گرمم بود واقعا این حسو نداشتم یعنی انقدر اعتمادش بهم کم بوده؟؟؟
کوک میره سمت لبای ا/ت
ا/ت از اونجایی که خیلی اَتش داشت همراهیش میکنه
کوک میره سمت گردنش ماکائ لذتی بخشی به ا/ت هدیه میده میره سمت سینه هاش
ادامه اسمات رو پارت 11میزارم سوییتی های من🤍
۳۹.۳k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.