چند پارتی: نام:"من فقط توجه میخوام" شرط:¹⁰⁰ کامنت🙂🤍
part ⁶
******
با حس سرد شدن بدن ظريف پرنسس کوچولوش و نداشتن نبض متوجه شد دخترش سِکته قلبی کرده...
*بیمارستان_اتاق ¹¹¹ *
آروم اسک میریخت...
دست دخترش رو تو دستایه کشیده خودش گرفته بود و محکم فشار میداد و گرفته بود....
"_:پرنسس کیم!من...من فقط ب فکر خودم بودم...جوری غرق افکار و کارام شدم ک تتها فرشته مو فراموش کردم...اما...اما اون موقع ک توعم داشتی درد میکشیدی منم درد کشیدم...اما حالِ الان من خیلی بدتر از اون موقع هست...انگار، مدتها منتظر یه نفر بودم و حالا اون یه نفر نیومده.
انگار، تمام روزای هفته رو واسه مسابقه تمرین کردم و روز مسابقه، گفتن بیمه نداری و نمیتونی شرکت کنی.
انگار، غذایی که با شور و شوق درست کردم و دوست ندارن.
انگار، پام درد میکنه و هیچکس بهش اهمیتی نمیده و این دردش بدتره.
انگار، لباس چهارخونهای که دوسش داشتم و فروختن و دیگه ازش چیزی نمونده.
انگار، رفتم مهمونی و غذاشون باب میل من نیست و به اجبار مجبورم اون غذارو بخورم.
انگار، لباسم و انداختم تو لباسشویی و تو جیبش شناسنامم بوده.
انگار، من گل رزم ولی اون کاکتوس دوست داره.
انگار، کل شب و بیدار موندم و درس اشتباهی و واسه امتحان خوندم.
انگار، همه میخوان برن دریا و منم که دلم کویر میخواد.
انگار، معلم با کلی تقلب مچتو بگیره و نمرت صفر بشه.
انگار، تو ذوق داشته باشی برا دیدنش و اون اصلا اهمیتی براش نداشته باشه.
انگار، تو دوسش داشته باشی و اون نداشته باشه...
آره پرنسس کیم، زندگی من پرِ از این انگار ها !
هيچکس الکی الکی نمیره تو لاک خودش
یکی ناامیدش کرده:)
یکی مهربونیاشو ناديده گرفته:)
یکی دلشو شکسته:)
یکی آرزوهاشو آتیش زده:)
یکی.......
و بدترینش اینه که؛
همه این کارا رو کسی کرده که با تمام وجود بهش اعتماد داشته....متاسفم!حتی نمیدونم جطور غلطی کِ کردم رو واست جبران کنم...من...من از همون اول لیاقت تو رو نداشتم....اونجور کِ تو دوستم داشتی و منو پدرت خطاب میکردی من ب تو محبت پدرانه نکردم....
به یه نقطه از زندگیت میرسی که ؛
دیگه دل نمیبندی،اشک نمیریزی،درگیر کسی نمیشی،اعصابتو برا کسی بهم نمیریزی .!
اشتباه میکنن و سکوت میکنی
آزارت میدن و سکوت میکنی
اونجاست که درونت پر از فریاده اما ظاهرت خنثی ،یجورایی دیگه حس اینو نداری که توجیح کنی،توضیح اضافه بدی
همونجا،درست همونجا ،بزرگ شدی ،پخته شدی
یادگرفتی که حال خودتو بخاطر کسی بد نکنی....میدونی...اون نقطه ی آرامشِ مُزخرفی داره...مَن از اون نقطه عبور کردم...ولی فقط...فقط بخاطر تُ....بخاطر تُ ک بتونم زمان هایی کِ کنارت نبودم رو،باشم؛آغوش هایی کِ بهت ندادم رو،بدم؛محبتی کِ بم کردی،رو جبران کنم؛مثل تو یاد بگیرم فرشته باشم...میخوام برات پدری کنم..."
ک ی دفه خط مانیتور ایستاد و...
******
با حس سرد شدن بدن ظريف پرنسس کوچولوش و نداشتن نبض متوجه شد دخترش سِکته قلبی کرده...
*بیمارستان_اتاق ¹¹¹ *
آروم اسک میریخت...
دست دخترش رو تو دستایه کشیده خودش گرفته بود و محکم فشار میداد و گرفته بود....
"_:پرنسس کیم!من...من فقط ب فکر خودم بودم...جوری غرق افکار و کارام شدم ک تتها فرشته مو فراموش کردم...اما...اما اون موقع ک توعم داشتی درد میکشیدی منم درد کشیدم...اما حالِ الان من خیلی بدتر از اون موقع هست...انگار، مدتها منتظر یه نفر بودم و حالا اون یه نفر نیومده.
انگار، تمام روزای هفته رو واسه مسابقه تمرین کردم و روز مسابقه، گفتن بیمه نداری و نمیتونی شرکت کنی.
انگار، غذایی که با شور و شوق درست کردم و دوست ندارن.
انگار، پام درد میکنه و هیچکس بهش اهمیتی نمیده و این دردش بدتره.
انگار، لباس چهارخونهای که دوسش داشتم و فروختن و دیگه ازش چیزی نمونده.
انگار، رفتم مهمونی و غذاشون باب میل من نیست و به اجبار مجبورم اون غذارو بخورم.
انگار، لباسم و انداختم تو لباسشویی و تو جیبش شناسنامم بوده.
انگار، من گل رزم ولی اون کاکتوس دوست داره.
انگار، کل شب و بیدار موندم و درس اشتباهی و واسه امتحان خوندم.
انگار، همه میخوان برن دریا و منم که دلم کویر میخواد.
انگار، معلم با کلی تقلب مچتو بگیره و نمرت صفر بشه.
انگار، تو ذوق داشته باشی برا دیدنش و اون اصلا اهمیتی براش نداشته باشه.
انگار، تو دوسش داشته باشی و اون نداشته باشه...
آره پرنسس کیم، زندگی من پرِ از این انگار ها !
هيچکس الکی الکی نمیره تو لاک خودش
یکی ناامیدش کرده:)
یکی مهربونیاشو ناديده گرفته:)
یکی دلشو شکسته:)
یکی آرزوهاشو آتیش زده:)
یکی.......
و بدترینش اینه که؛
همه این کارا رو کسی کرده که با تمام وجود بهش اعتماد داشته....متاسفم!حتی نمیدونم جطور غلطی کِ کردم رو واست جبران کنم...من...من از همون اول لیاقت تو رو نداشتم....اونجور کِ تو دوستم داشتی و منو پدرت خطاب میکردی من ب تو محبت پدرانه نکردم....
به یه نقطه از زندگیت میرسی که ؛
دیگه دل نمیبندی،اشک نمیریزی،درگیر کسی نمیشی،اعصابتو برا کسی بهم نمیریزی .!
اشتباه میکنن و سکوت میکنی
آزارت میدن و سکوت میکنی
اونجاست که درونت پر از فریاده اما ظاهرت خنثی ،یجورایی دیگه حس اینو نداری که توجیح کنی،توضیح اضافه بدی
همونجا،درست همونجا ،بزرگ شدی ،پخته شدی
یادگرفتی که حال خودتو بخاطر کسی بد نکنی....میدونی...اون نقطه ی آرامشِ مُزخرفی داره...مَن از اون نقطه عبور کردم...ولی فقط...فقط بخاطر تُ....بخاطر تُ ک بتونم زمان هایی کِ کنارت نبودم رو،باشم؛آغوش هایی کِ بهت ندادم رو،بدم؛محبتی کِ بم کردی،رو جبران کنم؛مثل تو یاد بگیرم فرشته باشم...میخوام برات پدری کنم..."
ک ی دفه خط مانیتور ایستاد و...
۳۰.۹k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.