چند روزی بود که تهیونگ بهت محل نمیذاشت شب هم دیر وقت میوم
چند روزی بود که تهیونگ بهت محل نمیذاشت شب هم دیر وقت میومد دلیلش رو نمیدونستی ولی سعی میکردی بهش فشار نیاری و خودت رو با جمله اون سرش شلوغه گرم میکردی
درحالی که واقعیت این نبود
صبح که پاشدم تهیونگ خونه نبود بهش عادت کرده بودم ولی بغضی توی گلوم بود قورتش دادم و با خودم گفتم ا/ت اون صبح تا شب کار میکنه پس امروز خوب بهش باید بگذره رفتم لباسام رو پوشیدم هیچی نخوردم و شروع به آشپزی و تمیز کردن خونه کردم تا شب کارم تموم شد حدودا ساعت 6عصر بود که حالم خیلی بد شد تصمیم گرفتم برم دکتر و برای تهیونگ هم شیرینی بگیرم رفتم لباس هام رو عوض کردم وقتی نوبتم رسید رفتم دکتر خانم ا/ت شما چند وقته که تهوع و استفراغ میکنید
ا/ت حدودا یک ماهی میشه
دکتر باید زودتر میومدین تبریک میگم شما باردارید این ر و که گفت احساس میکردم خوشحال ترین آدم روی زمین هستم من باردار بودم بچه ی تهیونگ الان توی وجودم داشت رشد میکرد از دکتر تشکر کردم و بهشون پول دادم بعد هم رفتم برای تهیونگ شیرینی خریدم برگشتم خونه حسابی به خودم رسیدم و منتظر تهیونگ موندم 9تا 10 وایستادم ولی نیومد بهش زنگ زدم ولی جواب نداد دیگه نگران شدم میخواستم برم ببینمش که زنگ خونه خورد رفتم در رو باز کردم با چیزی که دیدم قلبم خورد شد و تکه هاش زیر پای تهیونگ له شد
اون چی بود
هه هه هه خماری 😈😈😈😈😈
درحالی که واقعیت این نبود
صبح که پاشدم تهیونگ خونه نبود بهش عادت کرده بودم ولی بغضی توی گلوم بود قورتش دادم و با خودم گفتم ا/ت اون صبح تا شب کار میکنه پس امروز خوب بهش باید بگذره رفتم لباسام رو پوشیدم هیچی نخوردم و شروع به آشپزی و تمیز کردن خونه کردم تا شب کارم تموم شد حدودا ساعت 6عصر بود که حالم خیلی بد شد تصمیم گرفتم برم دکتر و برای تهیونگ هم شیرینی بگیرم رفتم لباس هام رو عوض کردم وقتی نوبتم رسید رفتم دکتر خانم ا/ت شما چند وقته که تهوع و استفراغ میکنید
ا/ت حدودا یک ماهی میشه
دکتر باید زودتر میومدین تبریک میگم شما باردارید این ر و که گفت احساس میکردم خوشحال ترین آدم روی زمین هستم من باردار بودم بچه ی تهیونگ الان توی وجودم داشت رشد میکرد از دکتر تشکر کردم و بهشون پول دادم بعد هم رفتم برای تهیونگ شیرینی خریدم برگشتم خونه حسابی به خودم رسیدم و منتظر تهیونگ موندم 9تا 10 وایستادم ولی نیومد بهش زنگ زدم ولی جواب نداد دیگه نگران شدم میخواستم برم ببینمش که زنگ خونه خورد رفتم در رو باز کردم با چیزی که دیدم قلبم خورد شد و تکه هاش زیر پای تهیونگ له شد
اون چی بود
هه هه هه خماری 😈😈😈😈😈
۴۵.۸k
۱۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.