مروارید عشق پارت ۵۲
داشتم میرفتم سمت تفنگ چشمامو بستم همون موقع چشمامو باز کردم برگشتم رفتم محکم جونگ کوک و بغل کردم اونم بغلم کرد دستمو پشت سرش گذاشتم کوک:میخوای منو دق بدی من:ببخشید جونگ کوک ولی یکیمون باید بیوفته جلوتیر من چه برم چه نرم اون تیرو میزنه کوک:مگه قول ندادیم جونمونو برای هم بدیم هوم من:چرا دادیم هنوزم سرش هستم ولی اگه تو آسیب ببینی من خودمو تیکه تیکه میکنم کوک:بعد من چی اونوقت تو اتفاقی برات بیوفته من اون لحظه میمیرم باور کن من:خدانکنه رویا:آههههه نمیاید اوکی میزنم چه بیای چه نیای من:جونگ کوک کوک:چیه من:ولم کن کوک:نه من:ولم کن لطفا کوک:نه نه نه نه اصلا و ابدا من:جونگ کوک خواهش میکنم خوب اون میتونه از پشت بزنه خودمو یه جوری از تو بغلش کشیدم بیرون کوک:گائول من:دوست دارم برگشتم سمت رویا رویا:عه خودت اومدی من:نیام کی روتو رو کم کنه قدم برداشتم رفتم جلوتر به صداهای اطرافم گوش نمیدادم تنها صدای که میومد صدای گریه جونگ کوک و التماساش بود که داشت حالمو بد میکرد من:بزن دیگه تفنگو رو قلبم گذاشت رفتم جلو اون میرفت عقب همون موقع اصلحه رو میخواستم از دستش بکشم بکش بکش کوک:گائولللللللل ول کن اونوووووووووو دستش رو ماشه بود زد تیر یه جا دیگه رفت همون موقع با ناله ها جونگ کوک برگشتم فهمیدم تیر خورده به شیکم جونگ کوک من:جونگ کوککککککک اون لحظه میخواستم برم پیش جونگ کوک رویا گرفتم یدونه تیر زد تو شیکمم بعد ولم کرد حولم داد رفتم عقب دیگه افتادم همون موقع دیدم جونگ کوک با اون حالش اومد آروم آروم خوابید کنارم کوک:خیلی خیلی خیلی دیوونه ای من:هاه تتتو دیدیدیدیوونم کککردی کوک:حالا خوب شد باهم داریم کنار هم ج ج جون میدیم من:جوجونگ کوک ااااگه چیچیچیزیم شد کوک:هیششششششش ساکت شو حرف ننننزن من:جوجوجونگ کوک با گریه میکفتم ولی دردم داشتم من:خیلی دوست دارم کوک:نه گائول نه اگه بری منم باهات میام من:جججایی نننمیرم فقط میمیمیخوام ییییکم ببببخوابم کوک:ن ن ن نه نننخواب خوا خوا خوا خواهش میکنم آهههههه دستمو گرفت که بیهوش شدم و دستم از تو دستش افتاد
از زبون جونگ کوک
من:نه نه نه گائول نه چچچشماتو باز کن لط لط لط لطفا داد زدم همرو صدا کردم با اینکه حاله خودم خوب نبود ومنم مثل اون تیر خوردم ولی بازم همه پسرا ریختن بیرون رویا هنوز وایساده بود اصلحه رو انداخت رو زمین رویا:تموم شد😂😂😂مرد؟ عصبانی شدم اصلحه رو برداشتم من:برو خدا رو شکر کن هنوز تو بغلم نفس میکشه وگرنه همین سه تا کافیه برات اصله رو گرفتم با لرزش دست سمتش همون موقع زدم سه تاهم زدم من:آشغال عوضی باید از همون فکر اینا هاشد میکردی
از زبون جونگ کوک
من:نه نه نه گائول نه چچچشماتو باز کن لط لط لط لطفا داد زدم همرو صدا کردم با اینکه حاله خودم خوب نبود ومنم مثل اون تیر خوردم ولی بازم همه پسرا ریختن بیرون رویا هنوز وایساده بود اصلحه رو انداخت رو زمین رویا:تموم شد😂😂😂مرد؟ عصبانی شدم اصلحه رو برداشتم من:برو خدا رو شکر کن هنوز تو بغلم نفس میکشه وگرنه همین سه تا کافیه برات اصله رو گرفتم با لرزش دست سمتش همون موقع زدم سه تاهم زدم من:آشغال عوضی باید از همون فکر اینا هاشد میکردی
۳۱.۲k
۰۵ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.