❥𝓑𝓪𝓭-𝓑𝓸𝔂❦
❥𝓑𝓪𝓭-𝓑𝓸𝔂❦
❥part_³⁵ ❦
جونگکوک: من میگم بیا عمارتمون و عوض کنیم اون عمارت و بدیم به تهیونگ و سولنان و یونا و جیمین (انتظار چی داشتین😁کامنت بزارید)
ا.ت: چرا ؟
جونگکوک: چرا داره!
ا.ت: من نمیخوام
جونگکوک: لجباز
ا.ت: انقدر گیر نده
جونگکوک: خیلی خب... غذات تمام؟
ا.ت: اره
جونگکوک: بریم؟
ا.ت: اره
جونگکوک: خانم میشه حساب میز مارو بیارید(فران*سوی)
گارسون: چشم(فران*سوی)
« از زبان ا.ت »
جونگکوک حساب کرد و از رستوران اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت فروشگاه تا یکم خوراکی و آبجو بگیریم من کلی چیپس و پفک و پاستیل و کلی چیز دیگه برداشتم جونگکوک هم ۱۰ بطری ابجو برداشت و حساب کرد و بعدش رفتیم عمارت... رفتیم داخل اتاقمون تا لباس هامون رو با لباس راحتی عوض کنیم من یه پیراهن کوتاه راه راه پوشیدم و موهامو باز کردم و شونه زدم (لباس ا.ت اسلاید ۲)و رفتم توی اشپز خونه خوراکی هایی که خریدیم رو تک تک از داخل کیسه در اوردم و چیپس و پفک هارو داخل ظرف ریختم و انواع پاستیل ها که خریدیم رو هم توی ظرف های کوچیکی چیدم و بستنی های که با زور جونگکوک خریدیم رو هم بردم و همه چیزارو چیدم روی میز جلوی کاناپه چون تلوزیون روبه روی کاناپه بود... اتیش شومینه رو بیشتر کردم چون هوا کمی سرد بود دیگه ماه اخر زمستون بود ولی هوای فران*سه خیلی خیلی سرد شده بود و نشستم روی کاناپه تا جونگکوک بیاد که بعد چند مین اومد و فلش رو زد روی تلوزیون و اومد پیش من نشست و گفت: لازم بود بستنی بخری؟
نگاهش کردم و گفتم: میشه انقدر گیر ندی
جونگکوک: اخه سرما میخوریم
ا.ت: خیالت راحت
جونگکوک: من نمیخورم
ا.ت: پس دوتارو خودم میخورم
جونگکوک: اوکی... پس ابجو ها؟
ا.ت: یادم رفت الان میارم تا تو فیلم رو بزنی
جونگکوک: اوکی
رفتم و ابجو هارو اوردم و نشستیم و جونگکوک فیلم رو پلی کرد
.......
❥part_³⁵ ❦
جونگکوک: من میگم بیا عمارتمون و عوض کنیم اون عمارت و بدیم به تهیونگ و سولنان و یونا و جیمین (انتظار چی داشتین😁کامنت بزارید)
ا.ت: چرا ؟
جونگکوک: چرا داره!
ا.ت: من نمیخوام
جونگکوک: لجباز
ا.ت: انقدر گیر نده
جونگکوک: خیلی خب... غذات تمام؟
ا.ت: اره
جونگکوک: بریم؟
ا.ت: اره
جونگکوک: خانم میشه حساب میز مارو بیارید(فران*سوی)
گارسون: چشم(فران*سوی)
« از زبان ا.ت »
جونگکوک حساب کرد و از رستوران اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت فروشگاه تا یکم خوراکی و آبجو بگیریم من کلی چیپس و پفک و پاستیل و کلی چیز دیگه برداشتم جونگکوک هم ۱۰ بطری ابجو برداشت و حساب کرد و بعدش رفتیم عمارت... رفتیم داخل اتاقمون تا لباس هامون رو با لباس راحتی عوض کنیم من یه پیراهن کوتاه راه راه پوشیدم و موهامو باز کردم و شونه زدم (لباس ا.ت اسلاید ۲)و رفتم توی اشپز خونه خوراکی هایی که خریدیم رو تک تک از داخل کیسه در اوردم و چیپس و پفک هارو داخل ظرف ریختم و انواع پاستیل ها که خریدیم رو هم توی ظرف های کوچیکی چیدم و بستنی های که با زور جونگکوک خریدیم رو هم بردم و همه چیزارو چیدم روی میز جلوی کاناپه چون تلوزیون روبه روی کاناپه بود... اتیش شومینه رو بیشتر کردم چون هوا کمی سرد بود دیگه ماه اخر زمستون بود ولی هوای فران*سه خیلی خیلی سرد شده بود و نشستم روی کاناپه تا جونگکوک بیاد که بعد چند مین اومد و فلش رو زد روی تلوزیون و اومد پیش من نشست و گفت: لازم بود بستنی بخری؟
نگاهش کردم و گفتم: میشه انقدر گیر ندی
جونگکوک: اخه سرما میخوریم
ا.ت: خیالت راحت
جونگکوک: من نمیخورم
ا.ت: پس دوتارو خودم میخورم
جونگکوک: اوکی... پس ابجو ها؟
ا.ت: یادم رفت الان میارم تا تو فیلم رو بزنی
جونگکوک: اوکی
رفتم و ابجو هارو اوردم و نشستیم و جونگکوک فیلم رو پلی کرد
.......
۱۱.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.