『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
『𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕞𝕖 』
بچه ها قبل از شروع قسمت جدید فیک یه سوال داشتم
پارت بعدی یعنی پارت ۱۹ پارت آخره بعد اون فیک فیلیکس رو بزارم یا فصل دوم همکلاسی غیرتی من ؟
Part 18
رفتم داخل وقتی نوبتم شد با اجازه دکتر رفتم داخل
دکتر : س . سلامم آنا چطوری ؟ چقدر دلم برات تنگ شده بود
آنا : ممنونم
دکتر خب دوباره برای تومورت آمدی ؟
آنا : آره
دکتر : خب برو طبقه پایین یه اسکن بگیر بیا بهم نشون بده
آنا :چشم
( چند دقیقه بعد )
دکتر : اممممم آنا
آنا : بزار حدس بزنم دوباره تومورم بدتر شده و هیچ کاری از دست شما بر نمی آید درسته ؟
دکتر : اوهوم
آنا : هعی مرسی آقای دکتر
دکتر : آنا....... موفق باشید
آنا : ممنون (:
از بیمارستان آمدم بیرون و به یه جایی حرکت می کردم ولی ..... خودمم نمی دونن کجا
اصلا نمی دونن کجا باید برم
روز اولی که متوجه شدم تومور دارم خیلی گریه کردم که ممکنه یک ورزی دیگه نباشم اما الان دیگه مهم نیست
دیگه برام فرقی نمیکنه
داشتم همین طور به سمت نقطه ی ما معلومی حرکت می کردم که با صدای ویبره گوشیم به خودم آمدم و بدون خواندن اسمش جواب دادم
تهیونگ : سلام خوبی
آنا : ممنون
تهیونگ : امروز وقتا خالیه
آنا : چطور ؟
تهیونگ : می خواستم اگه شد شام رو با هم بریم بیرون
آنا : آها آره حتما چرا که نه
حمایت ......؟🖤🥺
بچه ها قبل از شروع قسمت جدید فیک یه سوال داشتم
پارت بعدی یعنی پارت ۱۹ پارت آخره بعد اون فیک فیلیکس رو بزارم یا فصل دوم همکلاسی غیرتی من ؟
Part 18
رفتم داخل وقتی نوبتم شد با اجازه دکتر رفتم داخل
دکتر : س . سلامم آنا چطوری ؟ چقدر دلم برات تنگ شده بود
آنا : ممنونم
دکتر خب دوباره برای تومورت آمدی ؟
آنا : آره
دکتر : خب برو طبقه پایین یه اسکن بگیر بیا بهم نشون بده
آنا :چشم
( چند دقیقه بعد )
دکتر : اممممم آنا
آنا : بزار حدس بزنم دوباره تومورم بدتر شده و هیچ کاری از دست شما بر نمی آید درسته ؟
دکتر : اوهوم
آنا : هعی مرسی آقای دکتر
دکتر : آنا....... موفق باشید
آنا : ممنون (:
از بیمارستان آمدم بیرون و به یه جایی حرکت می کردم ولی ..... خودمم نمی دونن کجا
اصلا نمی دونن کجا باید برم
روز اولی که متوجه شدم تومور دارم خیلی گریه کردم که ممکنه یک ورزی دیگه نباشم اما الان دیگه مهم نیست
دیگه برام فرقی نمیکنه
داشتم همین طور به سمت نقطه ی ما معلومی حرکت می کردم که با صدای ویبره گوشیم به خودم آمدم و بدون خواندن اسمش جواب دادم
تهیونگ : سلام خوبی
آنا : ممنون
تهیونگ : امروز وقتا خالیه
آنا : چطور ؟
تهیونگ : می خواستم اگه شد شام رو با هم بریم بیرون
آنا : آها آره حتما چرا که نه
حمایت ......؟🖤🥺
۷.۹k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.