on the contrary p³
ویو هیونجین
همینجوری که تو قصر فرشتگان راه میرفتم،یه ستاره خورد تو صورتم!(من روانیم میدونم🤣)یعنی خب همینجوری شوک زده وایساده بودم، ستاره مگه میشه بیوفته رو صورت آدم؟یه دست آروم ستاره ی آبی رو از صورتم برداشت
فلیکس:وای ببخشید!
هیونجین:اشکال نداره،فقط این جدی یه ستاره اس؟
پسر ستاره رو روی شونه اش گذاشت
فلیکس: اوهوم
هنورم گیج بودم
هیونیجین: اممم، از کجا اومده؟
فلیکس: خب من قدرت درونیم نجومه!این ستاره هم یه جورایی تنها دوستمه،از اول تولدم باهام بوده
هیونجین:آها،من هیونجینم.اسم تو چیه؟
پسر خم شد و با استرش گفت:وای ببخشید! من اصلا نمیدونستم شما ولیهعد شیاطینین وای خدا ببخشید
خندیدم و آوردمش بالا
هیونجین: حالا من هرکی باشم! اسمت چیه؟
پسر در حالی رگه های موهاش آروم آروم داشت قهوه ای روشن میشد خندید
فلیکس: لی فلیکس!
هیونجین: خب توکه خودتم ولیهعد فرشته هایی🤣
فلیکس: منو میشناسی؟
هیونجین: نا سلامتی برای تایید ازدواج شما توی شورا اومدم اینجا
فلیکس خندید : راست میگین!
دستشو گرفتم و گفتم: ازدواجتو تبریک میگم فلیکس
فلیکس ناراحت شد، نفهمیدم براچی
فلیکس: من این ازدواجو نمیخوام راستش، صبر کن ببینم تو عضو شورایی؟میشه ازدواجمو تایید نکنی؟ تروخداااا
خندیم و بهش گفتم: اگه تایید نکنم هم ازم دلیل میخوان، بگم چون پسر کوچولوتون قبل جلسه اینو بهم گفت؟
با حالت عصبی ای بهم خیره شد: خب منظورم این نبود،مثلت بگو سنم خیلی کمه.
قیافه ی حق به جانبی گرفتم: اوهوع! ولی زبونت که خیلی واسه سنت درازه!
ستاره رو با حالت تهدید آمیزی روبه صورتم گرفت و گفت: اگه یه کاری بکنی من ازدواج کنم،این ستاره رو تا آخر عمرت رو صورتت میچسبونم!
چیزی نگفتم، فقط از دستش فرار کردم و اونم دنبالم اومد، سعی کردم با دوست کوچولوی جدیدم خوشحال باشم:)
___________
#استری_کیدز#فیک#فیک_استری_کیدز#ایتزی#فیک#فیک_ایتزی
همینجوری که تو قصر فرشتگان راه میرفتم،یه ستاره خورد تو صورتم!(من روانیم میدونم🤣)یعنی خب همینجوری شوک زده وایساده بودم، ستاره مگه میشه بیوفته رو صورت آدم؟یه دست آروم ستاره ی آبی رو از صورتم برداشت
فلیکس:وای ببخشید!
هیونجین:اشکال نداره،فقط این جدی یه ستاره اس؟
پسر ستاره رو روی شونه اش گذاشت
فلیکس: اوهوم
هنورم گیج بودم
هیونیجین: اممم، از کجا اومده؟
فلیکس: خب من قدرت درونیم نجومه!این ستاره هم یه جورایی تنها دوستمه،از اول تولدم باهام بوده
هیونجین:آها،من هیونجینم.اسم تو چیه؟
پسر خم شد و با استرش گفت:وای ببخشید! من اصلا نمیدونستم شما ولیهعد شیاطینین وای خدا ببخشید
خندیدم و آوردمش بالا
هیونجین: حالا من هرکی باشم! اسمت چیه؟
پسر در حالی رگه های موهاش آروم آروم داشت قهوه ای روشن میشد خندید
فلیکس: لی فلیکس!
هیونجین: خب توکه خودتم ولیهعد فرشته هایی🤣
فلیکس: منو میشناسی؟
هیونجین: نا سلامتی برای تایید ازدواج شما توی شورا اومدم اینجا
فلیکس خندید : راست میگین!
دستشو گرفتم و گفتم: ازدواجتو تبریک میگم فلیکس
فلیکس ناراحت شد، نفهمیدم براچی
فلیکس: من این ازدواجو نمیخوام راستش، صبر کن ببینم تو عضو شورایی؟میشه ازدواجمو تایید نکنی؟ تروخداااا
خندیم و بهش گفتم: اگه تایید نکنم هم ازم دلیل میخوان، بگم چون پسر کوچولوتون قبل جلسه اینو بهم گفت؟
با حالت عصبی ای بهم خیره شد: خب منظورم این نبود،مثلت بگو سنم خیلی کمه.
قیافه ی حق به جانبی گرفتم: اوهوع! ولی زبونت که خیلی واسه سنت درازه!
ستاره رو با حالت تهدید آمیزی روبه صورتم گرفت و گفت: اگه یه کاری بکنی من ازدواج کنم،این ستاره رو تا آخر عمرت رو صورتت میچسبونم!
چیزی نگفتم، فقط از دستش فرار کردم و اونم دنبالم اومد، سعی کردم با دوست کوچولوی جدیدم خوشحال باشم:)
___________
#استری_کیدز#فیک#فیک_استری_کیدز#ایتزی#فیک#فیک_ایتزی
۱.۴k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.