محافظ من~ ²
محافظمن~ ²
جونگکوکویو
خیلی سرده، ولی جذابه، اهه چی دارم میگم..
فکر کنم زمانم تموم شد..دختره(ات رو میگه) اومد سمتم
ات ـ گرم کردی؟
کوک ـ بله..
ات ـ لازم نیست رسمی حرف بزنی، تقریبا هم سنیم
کوک ـ باشه، اسمت چیه؟
ات ـ ات هستم، گرم کردی دیگه؟
کوک ـ اره
ات ـ بریم تست بده
رفتیم توی یه زمین خرابه
وای قراره با این غولا بجنگم؟ اسونههه(دلگرمی🤡🎀)
با دستم علامت دادم که بیان جلو، اولیشون اومد و به هر ضربهش جاخالی میدادم..
"³⁰دقیقهبعد"
همهشونو خوابوندم زمین..
ات اومد سمتم، البته به لبخند محوی داشت
یکی از دستاش رو گذاشت رو شونم
قلبم مثل چی داشت میزد
ات ـ افرین کارت خوب بود، قبولی!
کوک ـ ععرررر
ات ـ خوب چون بادیگاردمی باید ²⁴ ساعته پیشم باشی، مشکلی که نداری؟؟
کوک ـ نـ..نه
ات ـ پس اینجا میمونی
کوک ـ باشه، ولی بعضی وقتا باید برم پیش پدر و مادرم..
ات ـ اوکیه، میتونی حتی ²هفته هم مرخصی بگیری!
کوک ـ واوو
ات ـ اره، خوب بیا اتاقتو نشون بدم
کوک ـ باشه..
دنبالش راه افتادم، بهم گفت که این اتاقمه
ات ـ کاری داشتی من داخل اتاق کناریتم، و اینم بگم که خوابم خیلی سبکه، کوچیکترین صدایی بیدارم میکنه!
کوک ـ چشم سعی میکنم صدایی از خودم در نیارم..
ات ـ افرین، الان اگه دلت بخواد میتونی بری عمارتو بگردی، منم برم به کارم برسم
کوک ـ کمک نمیخواید؟
ات ـ نه ممنون من دیگه میر..
اجوما ـ اتت..ات یه بادیگارد دیگههم اومدد
ات ـ جدی؟ چه عالی ، من دیگه میرم پس
کوک ـ میخواید منم بیام؟
ات ـ باشه میای بیا
اتویو
رفتیم پایین ، روی صندلی روبهروییش نشستم
ات ـ خوب..برای کار اومدی درسته؟
ته ـ بله، برای بادیگاردی..
ات ـ (همون حرفایی که به کوک زده بود رو به ته هم زد، هنوزم حرفاش سرده)
"¹ساعتبعد"
ات ـ افرین..قبولی!
کوک ـ لیلیلی
ات ـ عه توام اینجایی؟ شما دوتا باهم اشنا شین منم برمـ.. راستی اتاقتو بیا نشون بدم
ته ـ باشه
ات ـ اینجا اتاق توعه، اینجاعم اتاق کوک، اونم اتاق منه، اینم بگم من با کوچیکترین صدا از خواب میپرم پس سروصدا نداشته باشین!
ته ـ چشم
ات ـ افریـ..
اجوما ـ اتت اتتت
ات ـ هقق جونممم
اجوما ـ یکی اومده
ات ـ کی اومده؟
اجوما ـ اون"با نگاهش حرف میزنه"
ات ـ کیو میگی؟؟
اجوما ـ بیا ببین خوبببوبوبب
ات ـ باشه نخور منو..پسرا شماعم بیاین
کوک، ته ـ باشه
ـــ
خوبه؟
یپارت دیگه هم الان مینویسم
چقدر من خوبم اخههه🤣
جونگکوکویو
خیلی سرده، ولی جذابه، اهه چی دارم میگم..
فکر کنم زمانم تموم شد..دختره(ات رو میگه) اومد سمتم
ات ـ گرم کردی؟
کوک ـ بله..
ات ـ لازم نیست رسمی حرف بزنی، تقریبا هم سنیم
کوک ـ باشه، اسمت چیه؟
ات ـ ات هستم، گرم کردی دیگه؟
کوک ـ اره
ات ـ بریم تست بده
رفتیم توی یه زمین خرابه
وای قراره با این غولا بجنگم؟ اسونههه(دلگرمی🤡🎀)
با دستم علامت دادم که بیان جلو، اولیشون اومد و به هر ضربهش جاخالی میدادم..
"³⁰دقیقهبعد"
همهشونو خوابوندم زمین..
ات اومد سمتم، البته به لبخند محوی داشت
یکی از دستاش رو گذاشت رو شونم
قلبم مثل چی داشت میزد
ات ـ افرین کارت خوب بود، قبولی!
کوک ـ ععرررر
ات ـ خوب چون بادیگاردمی باید ²⁴ ساعته پیشم باشی، مشکلی که نداری؟؟
کوک ـ نـ..نه
ات ـ پس اینجا میمونی
کوک ـ باشه، ولی بعضی وقتا باید برم پیش پدر و مادرم..
ات ـ اوکیه، میتونی حتی ²هفته هم مرخصی بگیری!
کوک ـ واوو
ات ـ اره، خوب بیا اتاقتو نشون بدم
کوک ـ باشه..
دنبالش راه افتادم، بهم گفت که این اتاقمه
ات ـ کاری داشتی من داخل اتاق کناریتم، و اینم بگم که خوابم خیلی سبکه، کوچیکترین صدایی بیدارم میکنه!
کوک ـ چشم سعی میکنم صدایی از خودم در نیارم..
ات ـ افرین، الان اگه دلت بخواد میتونی بری عمارتو بگردی، منم برم به کارم برسم
کوک ـ کمک نمیخواید؟
ات ـ نه ممنون من دیگه میر..
اجوما ـ اتت..ات یه بادیگارد دیگههم اومدد
ات ـ جدی؟ چه عالی ، من دیگه میرم پس
کوک ـ میخواید منم بیام؟
ات ـ باشه میای بیا
اتویو
رفتیم پایین ، روی صندلی روبهروییش نشستم
ات ـ خوب..برای کار اومدی درسته؟
ته ـ بله، برای بادیگاردی..
ات ـ (همون حرفایی که به کوک زده بود رو به ته هم زد، هنوزم حرفاش سرده)
"¹ساعتبعد"
ات ـ افرین..قبولی!
کوک ـ لیلیلی
ات ـ عه توام اینجایی؟ شما دوتا باهم اشنا شین منم برمـ.. راستی اتاقتو بیا نشون بدم
ته ـ باشه
ات ـ اینجا اتاق توعه، اینجاعم اتاق کوک، اونم اتاق منه، اینم بگم من با کوچیکترین صدا از خواب میپرم پس سروصدا نداشته باشین!
ته ـ چشم
ات ـ افریـ..
اجوما ـ اتت اتتت
ات ـ هقق جونممم
اجوما ـ یکی اومده
ات ـ کی اومده؟
اجوما ـ اون"با نگاهش حرف میزنه"
ات ـ کیو میگی؟؟
اجوما ـ بیا ببین خوبببوبوبب
ات ـ باشه نخور منو..پسرا شماعم بیاین
کوک، ته ـ باشه
ـــ
خوبه؟
یپارت دیگه هم الان مینویسم
چقدر من خوبم اخههه🤣
۴.۹k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.