وانشات عشق یه روزه ( درخواستی )
« ویو ا/ت »
صبح از خواب بیدار شدم رفتم صبحونه رو آماده کردم و رفتم تا کوکو بیدار کنم تا باهم صبحونه بخوریم
« از زبان نویسنده »
کوک هم بلند شد و و کارای لازم و کرد و رفت تا با ا/ت صبحونه بخوره داشتین صبحونه می خوردین که کوک گفت
: ا/ت راستی تو هم امروز باید با من بیای
ا/ت : چرا ؟
کوک : بالاخره توی کمپانی برات کار پیدا کردم
ا/ت : واقعا ( با ذوق ) حالا چی هست ؟
کوک : میکاپ آرتیست ما بشی ولی بیشتر مسئولیت تو میکاپ تهیونگه
ا/ت : وووااایییی مرسی داداشی ( دختره ی لوس )
بعد از اینکه صبحونتون رو خوردین دو تایی حاظر شدین و به سمت کمپانی حرکت کردین
« برش زمانی »
« تهیونگ ویو »
امروز کوک قرار بود خواهرشم با خودش بیاره یه چند باری عکساشو کوک بهم نشون داده و به نظرم دختر خوشگلیه
« ا/ت ویو »
همین که وارد شدیم اعضا رو دیدیدم من خیلی از دیدنشون خوشحال شدم ولی ... ولی ... اون موقع با اینکه خوشحال بودم نگاهای سنگین کسی رو روی خودم حس می کردم ولی سعی کردم به روی خودم نیارم
یکم که گذشت من قرار شد که صورت همه ی اعضا رو میکاپ کنم تا پی دی نیم کارمو ببینه
کارم کع تموم شد هنوز هم اون نگاها رو روی خودم حس می کردم و واقعا داشتم اذیت می شدم برای همین به کوک گفتم کع من میرم دستشویی و میام
داشتم صورتمو آب می زدم که یه پسر که فکر کنم تازه وارد اینجا بود اومد توی دستشویی ( علامت پسره @ )
& : سلام ... خوبی ... بیبی ... هوم ؟
ا/ت : ب ... ببخشید دستشویی مردونه اون طرفه
& : اما من برای دستشویی رفتن نیومدم ( پوز خند )
ا/ت : ....
&: خیله خب ....
«ویو ا/ت »
اون داشت کم کم میومد نزدیکم که خوردم به دیوار و دیگع راه فراری نداشتم و اونم داشت سرشو میاورد جلوی صورتم خیلی داشت نزدیک می شد برای همین یه جیغ بلندی کشیدم ( از اونایی که همتون حتما بادین و گوش همه کر می شه 🙄😂 )
« ویو کوک »
داشتم با جیمین حرف می زدم که صدای جیغ ا/ت اومد سریع دویدم و تهیونگم پشت سرم اومد ولی قبل از اینکه من بهش برسم تهیونگ رفت پیشش و دیدم داره ا/تو بغل می کنه و یه پسره روی زمین افتاده و شروع کردم و پسره رو انقدر کتک زدم تا فرار کرد فتم پیش ا/ت و دیدم داره توی بغل ته اشک می ریزه و ته هم داشت اونو نوازش می کرد
ته : ا/ت ... آروم باش
ا/ت : هق ... ممنون ... هق
ته : کازی نکردم که
کوک : ا/ت اون آشغال که بلایی سرت نیاورد ؟
ا/ت : نه
ته : کوک میشه یه چیزی بگم ؟
کوک : آره
ته : ا/ت میشه بگم ؟
ا/ت : خب ... چی می خوای بگی ؟
ته : من ... خب ... من ... دوست دارم
ا/ت : ...
ته : کوک تو نظرت چیه ؟
کوک : هر وی ا/ت بگه
ته : ا/ت نظرت چیه
ا/ت : خب ... ام ... راستش بعد چهرشو برگردوند سمت ته آره و بعد لباشو گذاشت روی لبای ا/ت
کوک : اهم . اهم
ا/ت : کوک
کوک : جان
ا/ت : مرسی ... که هستی ❤️
کوک : ( خنده ی خرگوشی )
« برش زمانی »
بعداز دوسه ماه ا/ت و تهیونگ با هم ازدواج کردن و یه بچه هم به اسم سویون ( پسره ) دارن
عکس بچشونو لباس ا/ت و کوک و تهیونگ و توی پست بعدی می زارم
بوه ها این اولین تک پارتیه من بود اگه بد شده بود به بزرگی جین ببخشید 😂
نظراتتنوم بدید
و اینکه درخواست چیزی داشتید بگید ❤️🥰
صبح از خواب بیدار شدم رفتم صبحونه رو آماده کردم و رفتم تا کوکو بیدار کنم تا باهم صبحونه بخوریم
« از زبان نویسنده »
کوک هم بلند شد و و کارای لازم و کرد و رفت تا با ا/ت صبحونه بخوره داشتین صبحونه می خوردین که کوک گفت
: ا/ت راستی تو هم امروز باید با من بیای
ا/ت : چرا ؟
کوک : بالاخره توی کمپانی برات کار پیدا کردم
ا/ت : واقعا ( با ذوق ) حالا چی هست ؟
کوک : میکاپ آرتیست ما بشی ولی بیشتر مسئولیت تو میکاپ تهیونگه
ا/ت : وووااایییی مرسی داداشی ( دختره ی لوس )
بعد از اینکه صبحونتون رو خوردین دو تایی حاظر شدین و به سمت کمپانی حرکت کردین
« برش زمانی »
« تهیونگ ویو »
امروز کوک قرار بود خواهرشم با خودش بیاره یه چند باری عکساشو کوک بهم نشون داده و به نظرم دختر خوشگلیه
« ا/ت ویو »
همین که وارد شدیم اعضا رو دیدیدم من خیلی از دیدنشون خوشحال شدم ولی ... ولی ... اون موقع با اینکه خوشحال بودم نگاهای سنگین کسی رو روی خودم حس می کردم ولی سعی کردم به روی خودم نیارم
یکم که گذشت من قرار شد که صورت همه ی اعضا رو میکاپ کنم تا پی دی نیم کارمو ببینه
کارم کع تموم شد هنوز هم اون نگاها رو روی خودم حس می کردم و واقعا داشتم اذیت می شدم برای همین به کوک گفتم کع من میرم دستشویی و میام
داشتم صورتمو آب می زدم که یه پسر که فکر کنم تازه وارد اینجا بود اومد توی دستشویی ( علامت پسره @ )
& : سلام ... خوبی ... بیبی ... هوم ؟
ا/ت : ب ... ببخشید دستشویی مردونه اون طرفه
& : اما من برای دستشویی رفتن نیومدم ( پوز خند )
ا/ت : ....
&: خیله خب ....
«ویو ا/ت »
اون داشت کم کم میومد نزدیکم که خوردم به دیوار و دیگع راه فراری نداشتم و اونم داشت سرشو میاورد جلوی صورتم خیلی داشت نزدیک می شد برای همین یه جیغ بلندی کشیدم ( از اونایی که همتون حتما بادین و گوش همه کر می شه 🙄😂 )
« ویو کوک »
داشتم با جیمین حرف می زدم که صدای جیغ ا/ت اومد سریع دویدم و تهیونگم پشت سرم اومد ولی قبل از اینکه من بهش برسم تهیونگ رفت پیشش و دیدم داره ا/تو بغل می کنه و یه پسره روی زمین افتاده و شروع کردم و پسره رو انقدر کتک زدم تا فرار کرد فتم پیش ا/ت و دیدم داره توی بغل ته اشک می ریزه و ته هم داشت اونو نوازش می کرد
ته : ا/ت ... آروم باش
ا/ت : هق ... ممنون ... هق
ته : کازی نکردم که
کوک : ا/ت اون آشغال که بلایی سرت نیاورد ؟
ا/ت : نه
ته : کوک میشه یه چیزی بگم ؟
کوک : آره
ته : ا/ت میشه بگم ؟
ا/ت : خب ... چی می خوای بگی ؟
ته : من ... خب ... من ... دوست دارم
ا/ت : ...
ته : کوک تو نظرت چیه ؟
کوک : هر وی ا/ت بگه
ته : ا/ت نظرت چیه
ا/ت : خب ... ام ... راستش بعد چهرشو برگردوند سمت ته آره و بعد لباشو گذاشت روی لبای ا/ت
کوک : اهم . اهم
ا/ت : کوک
کوک : جان
ا/ت : مرسی ... که هستی ❤️
کوک : ( خنده ی خرگوشی )
« برش زمانی »
بعداز دوسه ماه ا/ت و تهیونگ با هم ازدواج کردن و یه بچه هم به اسم سویون ( پسره ) دارن
عکس بچشونو لباس ا/ت و کوک و تهیونگ و توی پست بعدی می زارم
بوه ها این اولین تک پارتیه من بود اگه بد شده بود به بزرگی جین ببخشید 😂
نظراتتنوم بدید
و اینکه درخواست چیزی داشتید بگید ❤️🥰
۳۶.۷k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.